کدامیک از مبارزات زندگی ارزش جنگیدن را دارد؟

هر چقدر هم که لجوج و سرسخت باشید باز هم نمی توانید با هر مسئله ای که در زندگی با آن برخورد می کنید مبارزه کنید. در اصطلاح می توان گفت اگر می خواهید روشنفکر و عاقل باقی بمانید نمی توانید در همه حال با زندگی در حال جنگیدن باشید. گاهی مجبور هستید مسائل را رها کنید. اما سوال اینجاست چه مبارزه ای در زندگی ارزش جنگیدن را دارد؟ مثالی که آورده شده در زمینه مبارزاتی است که ارزش جنگیدن را ندارند:

«برگردیم به سال 2008، زمانی که انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بود. در ایالت ویرجینیا، زوجی تصمیم می گیرند در حیاط خود علامتی را نصب کنند که نام نامزد انتخاباتی خود را نشان دهند. این عمل ساده باعث ایجاد عداوت و دشمنی می گردد که سالها ادامه می یابد و برای انجمن خانه داران همان منطقه هزاران دلار خرج برمی دارد. این انجمن که نام اختصاری HOA را دارد هشداری به این خانواده می دهد مبنی بر اینکه این پلاکارد خیلی بزرگ است و باید این علامت را از حیاط خانه خود بردارید. در مقابل این هشدار این خانواده تصمیم می گیرند نام اوباما را به دو تکه تقسیم کنند بنابراین تابلو را دو تکه کردند در یک تکه «اوبا» و در تکه دیگر «ما» که روی هم همان نام «اوباما» را نشان می داد. این انجمن که فکر می کرد حق جریمه کردن ساکنین منطقه را دارد برعلیه این زوج اقدام قانونی کرد ولی نهایتا به شکست و ناکامی رسیدند. این انجمن هم اکنون  ورشکسته شده و برای فروش گذاشته شده است. آنها هزاران دلار خرج می کنند و در نهایت دادگاه به نفع آن زوج رأی را صادر می کند.»

تمامی این اتفاق به این دلیل رخ داد که این انجمن تصمیم گرفت به صورت قانونی از این زوج و علامت نصب شده در منزل آنها انتقام بگیرد. بگذارید توصیه ای در این مورد داشته باشیم : هیچ وقت مبارزه ای را که احساس تلخی به آن دارید انتخاب نکنید. انتقام گرفتن یکی از آن احساسات تلخ است که هیچ وقت ارزش انتخاب کردن برای مبارزه را ندارد. شاید مسخره به نظر بیاید که یک انجمن با یک علامت ساده و چند اینچی به طور کل از بین برود، ولی دقیقا همین طور است این مسئله ارزش جنگیدن را نداشت. 

چرا از تغییرات هراس داریم؟

تغییر، چیزی است که همه ما را به وحشت می اندازد چه در آغاز یا پایان یک رابطه قرار بگیریم ، یا جا به جا شویم، وارد شغل جدیدی بشویم و حتی کسی را که دوستش داریم از دست بدهیم جزء تغییرات محسوب می شوند و چه خوب و چه بد باز هم باعث استرس است. هیچ کدام از موارد بالا اتفاقات شبیه به هم نیستند ولی همگی آنها نیاز به سازگاری و هماهنگی ما دارند و همین کار باعث استرس ما می شود. ما نمی دانیم نتیجه تغییرات چه می تواند باشد آیا مثبت است یا منفی؟ و این آگاهی نداشتن از نتیجه، ما را به وحشت می اندازد چون گاهی تغییر منفی می تواند نتایج مثبتی را به ارمغان آورد و یا بالعکس. چرا مغز در مقابل تغییر مقاومت می کند و چطور می توانیم این حالت را تغییر دهیم؟

دقیقا تعریف تغییر چیست؟

تغییر، «اصلاح» محیط، وضعیت یا شرایط روحی – جسمی یک شخص است. این تعریف بر این نکته دلالت دارد که هر انسانی تمایل دارد بداند دنیایی که در آن زندگی می کند چطور کار می کند و هر زمان که اتفاقی برای او می افتد که متفاوت با دانسته اوست می توان گفت که با تغییر مواجه شده است. تغییر به شکل های مختلفی در زندگی ما ظاهر می شود. همه ما با تجربه جوان بودن، پیر شدن، ازدواج کردن، فارغ التحصیل شدن، تغییر متناوب شغل، رفتن به یک شهر یا کشور دیگر، تصادف کردن و از دست دادن والدین آشنا هستیم و از نظر احساسات، نگرش شاد یا غمگین به این وقایع داریم. ولی خوب بودن یا بد بودن اتفاقات نیست که احساسات ما را بر می انگیزد بلکه فاکتورهای روانی مانند خوی و سرشت، حال و حوصله و میزان IQ ، همگی عوامل تأثیرگذار بر ما هستند. هر وقت که به یک اتفاق بر می خوریم که با باورهای اصلی ما مغایرت دارد احساس استرس خواهیم کرد. حتی اتفاقاتی مانند ازدواج، تعطیلات یا آشنا شدن با کسی که می توانند خوش آیند باشند باز هم استرس زا هستند بنابراین حتی تغییرات مثبت نیز استرس زاست.  

چرا تغییر انقدر مشکل است؟

  •        مغز انتظار دارد چیزهای خاص به همان حالت باقی بماند.

ما به طور غیر عقلانی تمایل به جلوگیری از تغییر داریم و بدون اینکه ضرورتی داشته باشد فکر می کنیم زندگی مان دچار مشکل شده است. روش تربیتی و طبیعت ما در شکل گیری باورهای ما در مورد دنیا موثر است. با مرور زمان همانطور که بزرگ می شویم و تجربه کسب می کنیم مغز در حال توسعه یافتن است. به همین نسبت نگرش ما نسبت به دنیا در حال وسیع تر شدن است. کودکان تطابق بیشتری با تغییرات دارند چرا که هنوز باورهایشان شکل نگرفته اند و هنوز در حال تجربه کردن و وسیع تر کردن دیدگاه جهانی خود هستند. همانطور که پیر می شویم مغزمان در هنگام مواجه با تغییرات با مشکلات بیشتری مواجه می شود چراکه باورهای ما شکل گرفته و در ما ریشه دوانده است. به طور مثال اگر بخواهیم به حیوانی مانند سگ آموزش دهیم باید از زمان تولگی حیوان باشد هیچ کس نمی تواند به حیوان پیر چیزی را آموزش دهد. هر چقدر زودتر چیزی را یاد بگیرید سخت تر می توانید آن را تغییر دهید.

  •     به دنبال دوستانی هستیم که مثل ما از تغییر دوری می کنند.

اطلاعات جدید مغز ما را اذیت می کنند به همین دلیل ما متمایل به داشتن دوستانی هستیم که باورهای ما را تقویت کنند حالا چه درست باشند چه نادرست. وقتی افراد زیادی با ما موافق هستند ما به راحتی می توانیم در مقابل منطق غیر قابل انکار بایستیم .

  •      ما از به هدر رفتن وقت و تلاش مان متنفر هستیم.

گاهی تغییر مربوط به از دست دادن چیزی می شود و مغز ما از دست دادن را دوست ندارد. زمانی که از نظر عاطفی روی کسی سرمایه گذاری می کنیم و با تغییراتی مواجه می شویم برایمان بسیار سخت است چراکه دوست نداریم وقت و انرژی که تا به حال صرف کرده ایم به هدر برود. یا پروژه ای که کاملا می دانیم به شکست منجر می شود ولی نمی خواهیم آنرا کنار بگذاریم چون برای آن انرژی و وقت گذاشته ایم. در واقعیت، هیچ زمانی به هدر نرفته است بلکه این مغز است که دوست دارد قضیه را اینطور ببیند. در این زمینه آزمایشی انجام شده است فرض کنید بیماری خاصی زندگی انسان ها را تهدید می کند، دانشمندی دو راه درمان پیدا کرده است ولی مطمئن نیست کدام درست است و انتخاب را به عهده شما می گذارد. درمان اول تضمین می کند از 600 نفر 200 نفر را نجات دهد و درمان دوم احتمال می دهد یک سوم آنها را نجات دهد و دو سوم دیگر از بین می رود. حالا شما بگویید کدام را انتخاب می کنید؟ اکثرا درمان اول را انتخاب می کنند در صورتی که هر دو درمان یک نتیجه را دارد ولی با فرم متفاوت بیان شده است. دلیل آن این است که در درمان اول صحبت از نجات است و در درمان دوم کلمه از بین رفتن آمده است مغز ما در مقابل این کلمه حساس است و راه اولی را انتخاب می کند؛ چراکه از دست دادن مساوی با تغییر است و مغز این گزینه را رد می کند.

چطور بهتر با تغییر رو در رو شویم؟

طبیعتا نمی توان عملکرد مغز را تغییر داد ولی می توان آن را به نفع خودمان تغییر دهیم. اساسا مغز اطلاعاتی را که با دانسته هایش هماهنگ است دوست دارد و می فهمد. اگر مغز شما به اندازه کافی در روش های متفاوت، تغییر را تجربه کند، به شما این اجازه را می دهد که با این فهم و درک جلو بروید که تغییر چیزی است که شما می توانید به وسیله آن نجات پیدا کرده و حتی از مزیت هایی بهره مند شوید. البته رسیدن به این فهم به حرف آسان است. در این حالت شما از تغییر هراسی ندارید چراکه اطلاعات ذخیره شده در مغز شما ثابت می کند که این ترس غیر ضروری است.

1-    نتایج استرس آور تغییر را بپذیرید.

برای شروع باید استرس را که قسمت غیرقابل اجتناب تغییر است بپذیرید. در غیر این صورت مجبور خواهید بود خود را از تمامی تغییرات ناراحت کننده دور نگه دارید که این امکان پذیر نیست.

2-    تصور کنید تغییر یک نرم افزار است که باید آپ گرید شود.

به زندگی خود مانند یک سیستم عملیاتی نگاه کنید که یک نرم افزار دارد. همانطور که دنیا تغییر می کند و سیستم عملیاتی ما تکامل پیدا می کند دیگر برنامه ها و اپلیکیش های گذشته کار نمی کنند. به همین دلیل باید به روز شوند تا بتوانند در شرایط جدید (تغییر) عمل کنند.

3-    از ترسیدن نهراسید اما همیشه به بالا نگاه کنید.

وقتی ترس به شما راه پیدا کرد جلوی آن را نگیرید و بعد راهی پیدا کنید که با دیدگاه مثبت به جلو بروید. گاهی ناراحتی هایی که در اثر یک تغییر در زندگی ما به وجود می آیند باعث می شود که ما فکر کنیم انجام آن غیر ممکن است. اشکالی ندارد در این حالت به خودتان اجازه دهید فریاد بزنید، گریه کنید ولی بعد از آن به دنبال راهی باشید که از وضعیت جدید لذت ببرید.

بعد از تمرین کافی و منظم، دیگر مدیریت کردن تغییر، به نظر ترسناک نمی رسد و با تمرین کافی دیگر از طرف تغییرات زندگی مورد اصابت بمب استرس قرار نمی گیرید. تنها راه ناپدید کردن ترس و استرس این است که آرام باشید و ناشناخته ها را در آغوش بگیرید.

کوکاکولا یا دراکولا!!

حتما شنیده اید که والدینی که از چاقی فرزندان شان ترس دارند همیشه آنها را از خوردن و نوشیدن چیزهای چاق کننده منع می کنند و برای منع شدید به آنها می گویند اگر فلان چیز را بخوری می میری. شاید این جمله صرفا برای ترساندن بچه ها استفاده می شود و به خودتان می گویید کسی از نوشیدن یا خوردن نخواهد مرد. ولی زنی در اثر نوشیدن زیاد از حد نوشابه واقعا جان خود را از دست داده است. این زن در طول یک روز 2.2 گالن یعنی در حدود 24 قوطی نوشابه نوشیده است. او که 30 سال سن داشته است در اثر نارسایی قلبی جان خود را از دست می دهد. نام او ناتاشا هریس بوده که مرگ او در سال 2010 ماه فوریه در اثر نوشیدن زیاد از حد نوشابه گزارش شده است. البته دیوید کریرار که متخصص نارسایی قلب است بعد از گذشت چند سال پرده از راز و رمز مرگ این زن برمی دارد و در گزارش خود می نویسد : خانم هریس نوشیدنی الکلی مصرف نمی کرده ولی کبد او بسیار بزرگ شده بوده که به دلیل میزان کم پتاسیم در خون او و چرب شدن زیاد از حد کبد به دلیل مصرف زیاد قند بوده است. بدن او از داخل به دلیل این نوشیدنی گازدار قهوه ای رنگ از بین رفته بوده است.  

چطور خجالت را کنار بگذاریم؟

اکثر ما با خجالت و اضطراب اجتماعی آشنا هستیم و هر روز با آن سر و کار داریم. حتی هنرمندان و افراد مشهور نیز از این مقوله مستثنی نیستند. یک راه برای غلبه کردن اضطراب در موقعیت های اجتماعی، ایجاد کردن یک شخصیت ذهنی است. در واقع این همان شخصیت ذهنی است، که برعکس خود واقعی مان برون گراست و به راحتی با دیگران ارتباط برقرار می کند. بسیاری از بازیگران همین متد را انجام می دهند یعنی از شخصیت واقعی خود خارج می شوند و اجازه می دهند شخصیت ذهنی آنها وارد صحنه شود. حتما با زندگی برخی بازیگران کمیک (کمدی) آشنا هستید که چقدر در زندگی شان متفاوت از نقشی هستند که در اذهان تماشاگران ایجاد کرده اند. افرادی که توانایی ایجاد کردن شخصیت های ذهنی متفاوت در شرایط متفاوت را دارند می توانند به طور کامل زندگی شان را تغییر دهند چراکه قادر به ایجاد شخصیت های متفاوت هستند که باعث راحتی  آنها در شرایط خاص می شود. البته همیشه باید حد اعتدال را نگه داشت و مرتب تغییر چهره ندهید. بسیار مهم است که برای دوستان و اعضای خانواده، خودتان باشید. باید یاد بگیرید زمانی که در کنار افراد خاص هستید چطور تغییر کنید و چطور فکر کنید. این کار برای بار اول می توان سخت باشد چراکه باید شخصیت متفاوت خود را در موقعیت های خاص حفظ کنید. همینطور که به این کار ادامه دهید برایتان آسانتر می شود، حتی در آینده به حالتی می رسید که دیگر احساس اضطراب در مقابل جمع را فراموش می کنید. اگر یک بازیگر در یک برنامه تلویزیونی زنده می تواند این کار را انجام دهد پس همه می توانند. اگر چه داشتن شخصیت های متفاوت مانند داشتن ماسکی بر چهره شماست ولی با این روش شما می توانید بیرون بروید و با افراد جدید آشنا بشوید. می توانید از این تجربیات چیزهای زیادی را یاد بگیرید و تمام آموخته های شما می تواند در زمانی که خودتان هستید به کمک تان بیاید و همین امر به شما شخصیت مستحکم و قوی تری می دهد.

در هر صورت بهتر است عادت خجالتی بودن را ترک کنید تا اینکه پشت یک ماسک پنهان شوید. با ایجاد کردن یک شخصیت ذهنی متفاوت در شرایط متفاوت خود را آماده معاشرت با دیگران کنید ولی با افراد نزدیک مانند دوستان و خانواده همیشه خودتان باشید.  

12 نوع میوه و سبزیجاتی که زمان ماندگاری بالاتری دارند

همه ما میدانیم برای سلامت بدن باید غذا، سبزیجات و میوه های سالم مصرف کنیم ولی نیمی از میوه و سبزیجاتی که خریداری می کنیم معمولا به دلیل ماندن طولانی در یخچال به هدر می روند. بنابراین با این شرایط اقتصادی بهتر است بدانیم چه میوه و سبزیجاتی را می توانیم خریداری کنیم که ماندگاری بیشتری داشته باشند و بهترین روش نگهداری آنها چیست :

  1. سیب : اگر می خواهید هفته ها سیب را به طور سالم نگهداری کنید آنرا در کیسه پلاستیکی در قسمت کشوی میوه در یخچال نگهداری کنید تا از سبزیجات دیگر دور باشد چراکه گازی به نام اتیلن تولید می کند که باعث می شود سبزیجات دیگر سریعتر رسیده شوند. همیشه بزرگترین سیب را اول مصرف کنید چون زود خراب می شوند.
  2. چغندر : می توان 2 تا 4 ماه در یخچال آنرا نگهداری کرد به شرطی که ابتدا قسمت سبز آن را جدا کرده و در پلاستیک سوراخ شده در یخچال قرار دهید.
  3. کلم : می توان آنرا 2 ماه در یخچال داخل کیسه پلاستیکی نگهداری کرد.
  4. هویج : کلید اصلی نگهداری هویج، خشک نگهداشتن آن است چراکه رطوبت زیادی تولید می کند که باعث خرابی آنها می شود. برای نگهداری بهتر هویج آنرا در کیسه پلاستیک به همراه یک دستمال قرار دهید تا رطوبت تولید شده را خشک کند و هر وقت که دستمال خیس شد مجدد آنرا عوض کنید. این کار هویج را هفته ها و شاید ماه ها سالم نگه دارد.
  5. ساقه کرفس : این گیاه رطوبت را دوست دارد بنابراین باید آنرا در کیسه پلاستیکی بپیچانید و در پایین ترین قفسه یخچال نگهداری کنید.
  6. سیر : بهترین مکان برای نگهداری سیر در جای تاریک در کابینت آشپزخانه است. آنرا می توان همچنین در کیسه کاغذی در یخچال نگهداری کرد ولی به شرطی که سیر را از هم جدا نکنید چراکه مواد غذایی بوی سیر را به خود می گیرند. این مسئله را بدانید اگر سیر را در یخچال نگهداری می کنید فقط برای استفاده آنرا از یخچال بیرون آورده و دوباره اضافی آن را در یخچال بگذارید چراکه اگر از جای سرد به دمای اتاق منتقل شود شروع به جوانه زدن می کند.
  7. پیاز : در جای خشک در سبدهای سوراخ دار در کابینت آشپزخانه که تاریک باشد نگهداری کنید در اینصورت می توانید آنرا ماهها سالم نگه دارید.
  8. سیب زمینی : در جای تاریک آن را نگهداری کنید چراکه سیب زمینی روشنی را دوست ندارد و باعث سبز شدن آن می شود. معمولا زیرزمین ها به همین دلیل جای خوبی برای انبار کردن سیب زمینی به شمار می روند. در این صورت می توانید آنرا 2 تا 4 ماه نگهداری کنید. آنرا از پیاز و سیب دور نگه دارید چراکه هر دو آنها گازی را تولید می کنند که باعث نرم شدن سیب زمینی می شود.
  9. ترب سفید : نگهداری آن مانند هویج است و باید قسمت سبز آن را جدا کرد و در یک کیسه پلاستیکی همراه با دستمال قرار داد تا رطوبت آن را بگیرد. تا یک ماه می توانید آنرا نگهداری کنید.
  10. کدو حلوایی : آنرا می توان 2 تا 6 ماه نگهداری کرد به شرطی که آنرا در کابینت تاریک در آشپزخانه قرار داد به این صورت که تنها در یک طبقه کابینت باشد و چیز دیگری دورش نباشد تا هوا به خوبی در اطراف آن جریان داشته باشد.
  11. شلغم : منبع غنی از ویتامین A،  C ، پتاسیم و فیبر است و می توان آنرا ماه ها در یخچال نگهداری کرد. نگهداری آن مانند ساقه کرفس است در پلاستیک پیچانده می شود و در قسمت پایینی یخچال آنرا نگهداری کنید.
  12. سبزیجات منجمد : سایر سبزیجات که نمی توان در یخچال از آنها نگهداری کرد باید روانه فریز شوند. سبزیجات منجمدی مانند اسفناج، نخود فرنگی و ذرت و سایر سبزیجاتی که در یخچال نمی توان از آنها نگهداری کرد سالمتر از نوع تازه آنهاست. 

9 تمرین برای نه گفتن

حتما افرادی را دیده اید که وقت سر خاراندن را ندارند شاید فکر می کنید تمام وقت مشغول کارهای خودشان هستند. مطمئن باشید اینطور نیست. امکان ندارد یک شخص انقدر کار برای خودش داشته باشد که وقت کم بیاورد؛ اینگونه افراد به دلیل اینکه نمی توانند به درخواست دیگران نه بگویند انقدر مشغول هستند. در اینجا 9 تمرین را بیان می کنیم تا این افراد با تمرین این 9 مورد بتوانند فضایی را برای خود در زندگیشان ایجاد کنند:

1-    بدانید که چه موقع نه بگویید :

اولین قدم این است که تشخیص دهید چه چیزی برای شما مهم است و چه چیزی مهم نیست. بدانید کجا می خواهید وقت خود را صرف کنید. قبل از اینکه با اعتماد به نفس بگویید نه، خوب فکر کنید. بقیه مراحل بعد از این مرحله است.

2-    قدر دان باشید :

درخواست کردن کار بدی نیست و توهین آمیز هم نیست. تقاضای دیگران از شما به معنی اعتماد کردن و باور کردن به توانایی های شماست. بنابراین از آنها ممنون باشید که از شما درخواست دارند (برای درک بهتر، واژه دعوت کردن را به جای درخواست کردن به کار ببرید) نگران نباشید این فقط یک دعوت است و به معنای بله گفتن شما نیست.

3-    به درخواست نه بگویید نه به شخص :

شما شخص را رد نمی کنید بلکه فقط به دعوت او پاسخ می دهید. بنابراین این را برای خودتان واضح کنید و او را هم در جریان بگذارید. حتی اگر از شخص مقابل خوشتان نمی آید مؤدب و مهربان بودن شما به طرف مقابل این را می رساند که شما او را رد نمی کنید بلکه تقاضای او را رد می کنید.

4-    توضیح دهید چرا درخواست او را رد می کنید :

برای نه گفتن خود دلیل بیاورید. برای این دلیل حتما باید صادق باشید.

5-    به همان اندازه ای که آنان در درخواست خود سرسختند شما در نه گفتن مصمم باشید :

برخی به راحتی تسلیم نمی شوند، بدون زیر پا گذاشتن موارد بالا به خودتان اجازه دهید که به اندازه آنها مصمم باشید. مطمئن باشید آنها برای این کار به شما احترام خواهند گذاشت.

6-     تمرین کنید :

موقعیت های آسان را برای تمرین نه گفتن برای خود ایجاد کنید مثلا زمانی که به رستوران رفتید به درخواست گارسن برای آوردن دسر، نه بگویید، یا در اتاق خود بلند 10 دقیقه بگویید نه، شاید به نظر احمقانه برسد ولی کمک بزرگی به شما می کند.

7-    قبل از درخواست برخی افراد نه بگویید :

همه ما افرادی را اطراف خود داریم که به طور مرتب از ما درخواست دارند، در اینگونه موارد بهتر است قبل از اینکه بخواهند درخواست را به زبان بیاورند به آنها نه بگویید. بگذارید آنها بفهمند که شما در زندگی خود مسائل مهم تری هم دارید که تمرکز شما را می طلبند و نمی خواهید وظایف خود را بیشتر کنید.

8-    برای از دست دادن آماده باشید :

برخی از ما به این دلیل نمی توانیم نه بگوییم چون فکر می کنیم با نه گفتن فرصتی را از دست می دهیم. درواقع این کار از دست دادن فرصت نیست بلکه یک معاوضه است. وقتی به درخواستی نه می گویید، در حال بله گفتن به کار دیگری هستید که برای شما ارزش بیشتری برای انجام دارد. هر دو اینها فرصت هستند و شما در حال انتخاب یکی به جای دیگری هستید.

9-    نه گفتن شجاعت می خواهد :

نه گفتن شجاعت بیشتری نسبت به بله گفتن می خواهد، مخصوصا اگر طرف مقابل شما لجوج باشد و به راحتی از درخواست خود انصراف ندهد. شاید با نه گفتن فکر کنید دوست بدی هستید یا کسی را از خودتان نا امید می کنید و تصور می کنید دیگران در مورد شما منفی صحبت می کنند. همه اینها بهایی است که باید برای باز پس گیری زندگی خود بپردازید و برای اینکار به شجاعت نیاز دارید.

 

چه برنامه ورزشی مناسب شماست؟

اگر از شما بپرسند چه کاری شما را خوشحال می کند چه جوابی می دهید؟ در طی یک گزارش این پرسش از گروهی پرسیده شده است و اکثر آنها ورزش منظم را دلیل شادی خود معرفی کرده اند. ورزش هم برای سلامت و هم برای سرحال آوردن بسیار مهم است. همه ما این حقیقت را می دانیم ولی باز هم چسبیدن به یک روتین ورزشی برایمان بسیار سخت است.

مثل هر مشکلی، این مشکل نیز راه حلی دارد. اگر می خواهید برنامه ورزشی منظمی برای خود ایجاد کنید باید بر اساس معیار مشخصی جلو بروید. برخی افراد معیارهای غلطی را برای انتخاب برنامه ورزشی خود پیش می گیرند مثلا : به توصیه دوستانشان عمل می کنند، به دنبال تغییری در قسمتی از بدن خود هستند یا اینکه به دنبال مد هستند. این معیارها شاید بتواند کمکی بکند ولی پاینده نیست برای ایجاد یک برنامه ورزشی منظم ما باید به طبیعت بدن خودمان و برنامه زمانی خودمان رجوع کنیم. فکر کنید کسی که شب ها خوب نمی خوابد و شب زنده داری می کند آیا می تواند 5 صبح برای ورزش کردن از خواب بیدار شود؟

بنابراین از خودتان این سوالات را بپرسید و در انتها ببینید چه برنامه ورزشی مناسب شماست :

1-    آیا شب بیدار هستید یا سحر خیز هستید؟

2-    آیا دوست دارید وقت بیشتری را در طبیعت سپری کنید؟

3-    آیا دوست دارید بیشتر وقت تان را تنها باشید یا با دوستان، یا اینکه با افراد جدید آشنا شوید؟

4-    آیا با رقابت و مسابقه انگیزه تان بیشتر می شود؟

5-    آیا از موسیقی با صدای بلند لذت می برید؟

6-     آیا مسئولیت داشتن شما را اذیت می کند یا باعث می شود کارتان را بهتر انجام دهید؟

7-    آیا دوست دارید با ورزش خود را به چالش بکشانید (مثلا با یاد گرفتن مهارت جدید یا به طور جسمی و بدنی به خودتان فشار بیاورید)، یا اینکه خیر ؟

8-    آیا ورزش و بازی را دوست دارید؟

9-    آیا دوست دارید بیشتر وقتتان را پای تلویزیون بگذرانید یا روزنامه بخوانید و یا اینکه دوست دارید تفکر کنید؟

10-  آیا بر زمان خود کنترل کامل دارید؟

11-  آیا به آب و هوا حساس هستید؟

پاسخ های شما به این سوالات مشخص می کند که چطور باید ورزش کنید : آیا با مربی ورزش کنید؟ به کلاس ورزشی بروید؟ داخل ورزش کنید یا در طبیعت؟ و غیره.

مثلا اگر سحر خیز هستید و دوست دارید با افکار خودتان تنها باشید، ولی بر زمان خود کنترل ندارید و از اینکه کسی مثل مربی بالای سرتان باشد متنفر هستید بهتر است قبل از رفتن به سرکار، برای پیاده روی صبحگاهی به پارک بروید.

اگر شب بیدار و عاشق موسیقی و آشنا شدن با افراد جدید هستید و اگر مربی داشته باشید انگیزه بیشتری خواهید داشت، بهتر است بعد از ساعت کاری خود برای ورزش به کلاس رقص بروید.

برخی افراد فکر می کنند داشتن پیاده روی های 20 دقیقه ای مؤثر نیست. این حرف اشتباه است. در ورزش، کامل و بی نقص بودن ملاک نیست، مستمر بودن آن معیار اصلی است. اگر شما هر روز 20 دقیقه را به پیاده روی اختصاص دهید بهتر از این است که برای 3 کیلومتر دویدن برنامه ریزی کنید و هرگز آن را انجام ندهید. کمی ورزش کردن بهتر از اصلا ورزش نکردن است.

برخی افراد دوست دارند وقتی راه می روند تفکر کنند. اینگونه افراد می توانند برای آخر هفته به پیاده روی های طولانی بروند و با یک تیر سه نشان بزنند : ورزش کنند، تفکر کنند و از آخر هفته خود لذت ببرند. ولی تصور کنید این برنامه ورزشی را برای هر روز خود انتخاب کنید مطمئنا بعد از چند روز به دنبال دلیلی برای فرار از ورزش می گردید.

همیشه اول مشکل را شناسایی کنید : مشکل چیست؟ آیا از پیاده روی حوصله تان سر می رود؟ یا از نوع پیاده روی لذت نمی برید؟ سپس ببینید از چه نوع پیاده روی خوشتان می آید. آیا دوست دارید در حین پیاده روی به موسیقی گوش دهید؟ اگر اینطور است پیاده روی را قطع نکنید بلکه به آن تنوع بدهید تا ببینید چطور می توانید از ورزش مستمر لذت ببرید. اصل ورزش کردن برای شاد کردن جسم و روح است بنابراین آن را به یک برنامه کسل کننده تبدیل نکنید. مسلما اگر از ورزش لذت ببرید حتی یک روز را نمی توانید بدون ورزش کردن بگذرانید. 

وب سایت راهنمای غذا در سرتاسر دنیا !!

به هر کجای دنیا که سفر کنید با داشتن این وب سایت می توانید به رستوران دلخواه خود بروید. وب سایت www.findeatdrink.com  به شما کمک می کند که نزدیک ترین رستوران را در هر جایی پیدا کنید. پیدا کن- بخور- بنوش، وب سایتی است برای کسانی که عاشق خوردن غذا هستند و جالب اینجاست که اپلیکیشن موبایل آن هم طراحی شده است، در این اپ، آدرس رستوران 120 شهر در دنیا ارائه شده است و حتی می تواند موقعیت شما را شناسایی کند و بنابر آن، نزدیک ترین رستوران را به شما معرفی کند. در وب سایت علاوه بر یافتن رستوران مورد نظر می توانید مقاله های مختلفی در زمینه غذا و دستور پخت غذاهای مختلف را بخوانید.  

چپی هستید یا راستی؟

 

اگر جزء افرادی هستیدکه نیمکره چپ مغزتان فعال است، حتما این باور را دارید که خلاق نیستید. قبل از اینکه در مورد کارکردهای دو نیمکره مغز صحبت کنیم بهتر است بدانیم نیمکره چپ فعالی داریم یا نیمکره راست ما فعال است :

تئوری چپی یا راستی!

مغز دارای دو قسمت چپ و راست است که هر کدام انواع متفاوت تفکر را کنترل می کنند و بنابر فعال بودن هر کدام از این دو قسمت مغز، روش های متفاوت فکر کردن نیز وجود دارد، به همین دلیل انسان ها دارای تفکر متفاوت هستند.

نیمکره چپ فعال : طرز فکر این افراد منطقی، متمرکز و تحلیلی است. می توان گفت این افراد تمایل به تفکر به صورت خطی دارند.

نیمکره راست فعال : طرز فکر این افراد بر اساس شهود، جامع و خلاقانه است. می توان گفت این افراد تمایل به تفکر به صورت غیر خطی دارند.

هر دو این دو نوع تفکر مهم است و زمانی به طور قوی عمل می کند که با هم ترکیب شوند. اینکه چطور از مغزمان استفاده می کنیم بسیار در نوع زندگی ما تأثیر دارد؛ موفقیت و شکست های ما در زندگی نتیجه نوع استفاده از مغز است. دنیا با سرعت بالایی در حال تغییر است و لازمه آن این است که قابلیت تفکر خطی و غیر خطی را به طور همزمان داشته باشیم. به همین دلیل خلاقیت در اینجا لازم است و باید از نیمکره راست استفاده کنیم تا تصویر کلی را به ما بدهد و ایده های خلاقانه تولید کند تا به صورت استراتژیکی فکر کنیم. ما باید قدرت مغز را بالا ببریم، برای این کار بهتر است با کار کردهای نیمکره چپ مغز آشنا شویم :

1-    دیدگاه محدود :

یک خط صاف را تصور کنید (خط نمایانگر نوع تفکر است) از یک نقطه خاص شروع کنید (نقطه نمایانگر ایده هاست) و قدم به قدم روی این خط جلو بروید. این روش فکری منظم و کنترل شده نیمکره چپ است، اگر چه محدود است ولی در موقعیت های خاص به خوبی عمل می کند. حالا یک دایره را تصور کنید (دایره نمایانگر نوع تفکر است) با تعداد زیادی نقطه که به طور تصادفی در دایره قرار گرفته اند (نقطه نمایانگر ایده هاست) این نقاط به طور بی همتایی به هم مربوط هستند که البته این ارتباط منطقی نیست ولی بی نهایت بی همتاست. این طرز تفکر نامحدود است و ایده های خلاقانه تولید می کند که در نیمکره راست اتفاق می افتد. داشتن این نوع طرز تفکر در محیط هایی که به طور سریع در حال تغییر هستند بسیار حیاتی است.

2-   خطی = امن و بی خطر

در تفکر خطی ما تمایل به داشتن کنترل در ساختار درست و امتحان شده داریم. افرادی که با نیمکره چپ فکر می کنند این ساختار منظم و سازمانی شده را ایجاد می کنند. از یک مرحله به مرحله دیگر حرکت می کنند و بسیار متمرکز هستند. نتیجه نسبتا قابل پیش بینی است، یک روش کاملا امن و بی خطر. مشکل زمانی ایجاد می شود که در این نوع تفکر گیر کنیم.

برعکس تفکر خطی، تفکر غیر خطی است که ساختار تفکر نیمکره راست است و برای موفقیت و نجات در دنیای امروزی بسیار حیاتی است. تفکر غیر خطی کاملا خلاقانه است و به داشتن مهارت های قوی نیاز دارد.

3-    منطقی

منطق قوی است اگرچه وقتی از منطق خارج می شویم وارد قدرت شهود می شویم . شهود یا دریافت ناگهانی اطلاعات خود را از منابع غیر قابل مشاهده بیرون می کشد. زمانی که به طور غیر خطی و خلاقانه فکر می کنید، شهود راهنمای شماست.

4-   جزئی نگر

برای ساختن چیزی باید از جزء شروع کرد و با سر هم کردن جزئیات می توان به کل دست یافت. فرض کنید تکه ها را کنار هم می گذارید، به کل می رسید و سپس نتیجه می گیرید. اگرچه گاهی در ابتدا به کلیات نگاه کردن سودمندتر است و بعد آن را به جزئیاتش تبدیل کنیم، یعنی از کل به جزء برسیم. کسانی که با نیمکره راست فکر می کنند، ابتدا به کلیات می نگرند. در این دنیای در حال تغییر ما باید در ابتدا «تصویر کلی» هر چیزی را به عنوان اولین دیدگاه داشته باشیم تا بتوانیم در زندگی قدرت مانور بالایی داشته باشیم.

1-    شما خلاق نیستید

ترفندی که نیمکره چپ مغز دارد این است که به ما این باور را می رساند که خلاق نیستیم و نمی توانیم ایده های جدید ایجاد کنیم. زمانیکه به جیزی عادت می کنیم دیگر در آن الگو گیر می کنیم و از آن خارج نمی شویم. در مورد تفکر نیز به همین صورت است زمانیکه به یک نوع تفکر عادت می کنیم، بیرون آمدن از این حالت برایمان مشکل می شود و انقدر در این حالت می مانیم که دیگر از نیمکره راست مغز به طور کامل جدا می شویم و هرگز از آن استفاده نمی کنیم. این طرز تفکر تبدیل به هویت ما می شود و همه ما را آدمی منطقی و تحلیلی می شناسند. بنابراین استفاده از هر کدام از دو نیمکره مغز هم در زندگی فردی و هم در زندگی اجتماعی ما مؤثر است.

 حالا به نظر خودتان چپی هستید یا راستی؟ اگر چپی هستید گول این 5 مورد را که نیمکره چپ مغز به شما می زند، نخورید. وارد فعالیت هایی شوید که به خلاقیت نیاز دارد تا نیمکره راست نیز به کار بیفتد. اگر خلاقیت را به قدرت هایی که نیمکره چپ دارد، اضافه کنید به راز مخفی موفقیت در دنیای امروز دست پیدا کرده اید.

یادگیری بهتر وقتی است که احساس گیج شدن به شما دست می دهد!

همه ما می دانیم که گیج شدن احساس چندان دلچسبی نیست. برخی بر این باورند که وقتی گیج می شوند نمی توانند چیزی را یاد بگیرند. همه ما به کلاس های آموزشی و جلسات یادگیری می رویم تا بتوانیم تا آنجایی که ممکن است از این احساس گیجی جلوگیری کنیم. اگر بدانید تمام این باورها اشتباه است آیا تعجب نمی کنید؟

دانشمندان اطلاعات وسیعی را در این زمینه بدست آورده اند : اگر می خواهید یادگیری شما پربازده تر، عمیق تر و ماندگارتر باشد باید در پروسه یادگیری، گیج شوید.

مغز انسان مانند یک ماشین عمل می کند به این صورت که الگویی را انتخاب، سپس آنرا شناسایی می کند و به رسمیت می شناسد. مغز وقایع مربوط به هم را شناسایی می کند و سپس آنها را در یک کلیّت معنادار به هم مرتبط می سازد. این توانایی مغز در بسیاری از موارد می تواند به خدمت ما درآید، مواردی از قبیل شناسایی تم خاصی در ادبیات، فهم عمیق ساختار علمی، مسائل ریاضی، پیش بینی پیچیدگی های پنهان شده و دیدن راه حلها. با گذشت زمان و قرار گرفتن در این موقعیت ها، آشنایی خاصی با ماهیت آنها در ضمیر ناخودآگاه ما ایجاد می شود که به سختی می توان در قالب کلمات آنرا بیان کرد اما به راحتی می توان آنها را در بوته عمل قرار داد.

ما با سریع جواب دادن، تمایل به کوتاه کردن این پروسه یاد گیری بلند مدت را داریم؛ چراکه می خواهیم سریع از حالت گیجی در بیاییم. بهتر است. به دو دلیل اجازه دهیم این حالت گیجی در ما باقی بماند :

1- ندانستن یک راه حل صحیح که حلال مشکل است به ما این اجازه را می دهد که به کند و کاو ادامه دهیم و به توضیحات دیگر نیز دست پیدا کنیم و از این رو به حسی عمیق تر و وسیع تر نسبت به مسئله خواهیم رسید. 2- داشتن احساس گیجی، یا نداستن اینکه چه اتفاقی خواهد افتاد، کشش بیشتری را در ما نسبت به حل مسئله ایجاد خواهد کرد و انگیزه بیشتری برای نگاهی عمیق و جستجویی قوی برای راه حل بدست می آوریم.

محققین سه راه را برای وادار کردن ما به ماندن در حالت گیجی در زمینه رسیدن به راه حل ارائه می دهند :

1-    خود را در موقعیت های گیج کننده قرار دهید.

2-    سریع نخواهید که به جواب برسید.

3-    قبل از اینکه یاد بگیرید خود را محک بزنید : جستجوی جواب در مغز برای مسائلی که هیچ وقت به آن برخورد نکرده ایم، مانند کوددهی به زمین زراعی عمل می کند. حتی اگر موفق به یافتن جواب برای مسئله مورد نظر نشویم. برای اینکار می توانید بعد از خواندن کتاب یا گزارشی آنرا ببندید و از خودتان سوالاتی در موارد بیان شده بپرسید. حتما در برخی کتاب ها قسمتی را که به عنوان پیش آزمون (Pre-test) ایجاد شده است دیده اید. درواقع این قسمت برای محک زدن شما در موارد مندرج در کتاب است. بهترین راه برای محک زدن خودتان، جستجو در گوگل است. سعی کنید خودتان به جواب برسید حتی اگر نتوانید این کار را درست انجام دهید باز هم باعث می شود اطلاعات را بیشتر به خاطر بسپرید.