چرا آموزگاران سخت گیر نتایج خوب می گیرند

معلم ارکستر من در دوران مدرسه، وقتی نمی توانستیم خوب بنوازیم ما را احمق خطاب کرد. با پشت چوب رهبری ش، به پشت دست مان می زد و این قدر تمرین به ما می داد که نوک انگشت مان به خونریزی می افتاد. او یک مهاجر اروپای شرقی بود. در دنیای امروز، او بابت حتی یکی از این کارها، بی درنگ اخراج می شد. اما وقتی از این دنیا رفت، برای بزرگداشت ش، شاگردان قدیمی از همه امریکا دور هم جمع شدند تا به افتخارش یک کنسرت برگزار بکنند. در میان شاگردان ش، موزیسن هم بود ولی بیشتر شان به مشاغل دیگر رفته بودند. پزشکی مهندسی بیزنس. همگی شان معترف بودند که آموزش این معلم در پیشرفت شان موثر بوده. او به آنها، منظم بودن را آموخت. 
در دوره ای که در ایالات متحده همه نگران این هستند که چطور از بقیه دنیا در آموزش عقب نیوفتیم، بسیار مهم است که به مورد این معلم فقید بپردازیم. صنعتی بزرگ شکل گرفته که به والدین می گوید چطور بچه هایشان را بزرگ بکنند و به کدام مدارس بفرستند. تاکید بر برنده اعلام کردن همه دانش جویان، تصمیم گیری های جمعی، و متد های جدید است. اما با نگاهی گذرا به همه شواهد علمی که ما از شاخه های مختلف جمع آوری کرده ایم یک نتیجه ساده می دهد: وقت ش رسیده است که شیوه آموزش قدیمی را دوباره زنده بکنیم
من مخالف کودک آزاری هستم. اگر معلمی فرزندم را با اسم های زشت جلوی کلاس بخواند حتما از او شکایت می کنم. اما شواهد اخیر، از نقش مثبت استرس در موفق شدن کودک، از نقش مخرب ستایش گری در کشتن انگیزه اش، و اینکه چطور سخت کوشی، پیش بینی کننده دقیق تری از موفقیت است تا نمره امتحان های استاندارد حکایت دارند.

رویکرد امروزی در سیستم آموزشی، مهربانی کردن، و تلاش معلم بر بیرون کشیدن آگاهی از محصل است نه فرو کردن اش به مغز کودک. آموزش جمعی با دیگر محصلین و همینطور تعیین پروژه های پژوهشی مورد تاکید است. در باور عمومی تکنیک دریل کردن اطلاعات به مغز تشویق نمی شود و آن را نشانه کشتن خلاقیت بچه می دانند. اما باور عمومی غلط است چون شواهد خلاف این را می گوید. این هشت اصلی ست که من بر اساس تحقیقات م به آن رسیده ام.

۱.کمی درد برای شما مفید است:  دکتر اریکسون، یک روانشاس است که متوجه شد برای متخصص شدن در هر کاری تقریبا به ده هزار ساعت تمرین نیاز است. این ایده را ملکوم گلدول در کتاب معروف ش به عامه شناساند ولی یک بخش مهم دیگر نتیجه پژوهش دکتر اریکسون ناگفته ماند: برای موفقیت، شرط ضروری داشتن یک معلم است که بازخوردهای دایمی و گاه دردناک بدهد. او در پژوهش ش بروی موفق های هر رشته ای از جراحی تا موزیک متوجه شد که آنها به عمد معلم هایی سخت گیر و رو راست انتخاب می کنند.

۲. دریل کنید تا رستگار شوید: از بر کردن که سالهاست مورد نکوهش است در امریکا اکنون به عنوان دلیل اینکه فرزندان مهاجران از هند یا چین در امریکا در ریاضی یا هجی کردن کلمات بهتر عمل می کند شناخته می شود. این در حالی ست که فرزندان امریکایی ها در حل مسائل پیچیده به مشکل بر می خورند به این دلیل که همانطور که پژوهش نشان داده در انجام جمع و تفریق ساده می مانند. دکتر کلیم از دانشگاه تگزاس می گوید که بر خلاف باور عموم، این روش حفظ کردن بسیار مفید است و حتی وزارت آموزش امریکا هم می گوید نیاز است به این موضوع بازنگری بکنیم.

۳. شکست هم یک گزینه است: بچه هایی که شکست را ممکن می دانند، بهتر نتیجه می گیرند. در یک پژوهش به دو گروه کودک یک سری مسئله دشوار داده شد و پس از حل کردن شان به یک گروه گفتند که شکست خوردن و تلاش دوباره، بخشی از آموزش است. این گروه در تست های بعدی، از گروه کنترل نتایج بهتری گرفتند. هراس از اینکه با شکست خوردن اعتماد به نفس افراد از بین می رود هم بی جاست. یک پژوهش نشان داد افرادی که در آزمون ورودی یک دانشگاه قبول نمی شوند، و حتی آخر می شوند هم انگیزه شان را برای تلاش های بعدی از دست نمی دهند.

۴.سخت گیر بهتر از مهربان است: چه چیزی یک معلم را موفق می کند؟ پرفسور پاپلین به بررسی معلم هایی در بدترین مناطق لس آنجلس که شاگردان بسیار ضعیف داشتند و نتایج بسیار خوب می گرفتند پرداخت و نتیجه ای خیره کننده گرفت: همگی شان سخت گیر بودند. این نتایج برای پاپلین غیرمنتظره بود. همه فکر می کردند بایستی معلم هایی باشند که از آموزش جمعی استفاده می کنند و روش های نوین به کار می گیرند ولی معلوم شد همگی شان از متد های سنتی تری چون لکچر دادن استفاده می کردند. باور بنیادین این معلم ها این بود که همه شاگردان من نسبت به توانایی شان کم کاری می کنند و این وظیفه من است که آنها را به کار وادار کنم.یک شاگرد کلاس چهارم دبستانی نتایج پرفسور پاپلین را خوب خلاصه کرده: معلم قبلی ام وقتی نمره ام کم می شد و گریه می کردم بغلم می کرد. آقای معلم جدید وقتی نمره ام کم می شد بهم می گفت بایستی خودم را جمع کنم و تلاش بیشتری بکنم. حق با او بود.

۵. خلاقیت آموختنی است: انتقادی که به آموزش سنتی می شود این است که باعث کشتن خلاقیت می شود. پرفسور وایسبرگ از دانشگاه تمپل به این موضوع پرداخته و نشان داده نوابغی چون تامس ادیسون، فرنک لوید رایت یا پیکاسو، نابغه نبودند بلکه در کارشان بی نهایت تمرین کرده و کار آزموده بودند. آنچه از نگاه ناظر بیرونی نبوغی ذاتی برای یک مهارت به نظر می آید، نتیجه تلاش بی وفقه است و آنچه به نظر نبوغی برای خلاقیت است، در واقع نتیجه تلاشی دایمی برای فهم موضوع در بازه زمانی طولانی است. وایسبرگ برای نمونه به گوئرنیکا، نقاشی پیکاسو از شهر بمباران شده پرداخته و نشان داده بسیاری از عناصر نقاشی در واقع در بسیاری کارهای قبلی پیکاسو و همینطور ملهم از تبلیغات کمونیست ها بوده.

۶.سخت کوشی بر استعداد غلبه می کند:انجلا داکورث از دانشگاه پنسیلوانیا در سالهای اخیر در یک کمپ آموزشی برای نیروهای کادری، متوجه شد تنها عاملی که پیش بینی کننده موفقیت است، عشق و شور داشتن به یک کار و داشتن اهداف بلندمدت در آن است. دکتر داکورث یک مقیاس سخت کوشی ابداع کرده که با آن می شود فهمید چقدر در یک کار تداوم بخرج خواهیم داد. او می گوید یک واقعیت شگفت آور این است که سخت کوشی، آموختنی است. تنها عنصر لازم، خوش بینی است. خوش بینی از سوی معلم و شاگرد به اینکه شاگرد، استعداد ش را دارد.

۷. تعریف شنیدن شما را ضعیف می کند: یک استاد روانشناسی دانشگاه استنفورد متوجه شد که تعریف شنیدن کودکان باعث از دست دادن اعتماد به نفس شان می شود. برعکس وقتی به کودک به گوییم که سخت کوش هستی، او را تقویت می کنیم. اگر موفق شدن را معیار استعداد داشتن بدانیم، به تقلا افتادن کودک به معنای این است که او بی استعداد است. این باورها نادرست اند.

۸. استرس شما را قوی می کند: یک استاد دانشگاه بافالو متوجه شد که کسانی که اندکی استرس را تجربه کرده اند، مقاومت بیشتری دارند. کسانی که تجربه های تلخی چون مرگ نزدیکان داشتند زمان بیشتری دست شان را در آب سرد نگاه می داشتند. داشتن این تجربه ها باعث می شود آمادگی بیشتری برای روبرو شدن با کارهای روزمره داشته باشیم. نتایج این پژوهش بر پایه ایده «دشواري» است که می تواند نتیجه روبرو شدن با یک معلم سخت گیر به صورت روزانه باشد.

معلم ارکستر ما دقیقا همه اینها را داشت. اما از بیرون یک شخص سرد، یک دنده و کمی ترسناک می آمد. اما وجه برجسته این تیپ معلم ها، اطمینان است. اطمینان به اینکه چیزی بهتر در وجود شاگرد وجود دارد که به فعل نرسیده است. البته که همه از داشتن چنین معلمی خوشحال نمی شوند ولی نتایجی که می گیرند انکار پذیر نیست.

منبع: +

انتشار کتاب «واقعی شدن، روش هوشمندانه تر، سریع تر و ساده تر برای ساختن برنامه های وبی موفق»

کتاب «واقعی شدن، روش هوشمندانه تر، سریع تر و ساده تر برای ساختن برنامه های وبی موفق» حاصل تجربیات یکی از موفق ترین شرکت های حوزه وب، شرکت 37signals است. در این کتاب این شرکت تجربیات خود را نوشته است که می تواند برای شرکت های نوپای فعال در زمینه برنامه نویسی مرجع و راهنمای بسیار خوبی باشد. این کتاب در سایت این شرکت منتشر شده است و متن فارسی آن به مرور در سایت «هواخوری» منتشر خواهد شد.

فهرست مطالب این کتاب:

  1. مقدمه
  2. خط شروع
  3. لاغر بمانید
  4. اولویت‌ها
  5. انتخاب ویژگی‌ها
  6. فرایند
  7. سازمان
  8. امور کارکنان
  9. طراحی ظاهر
  10. کد
  11. کلمات
  12. قیمت گذاری و ثبت نام
  13. تبیلغ و ترویج
  14. پشتیبانی
  15. بعد از عرضه
  16. مؤخره

در اینجا ترجمه فصل اول این کتاب را می آوریم و به محض آماده شدن فصل های بعدی، آن ها را در همین سایت تقدیم شما می کنیم.

 فصل اول: مقدمه

واقعی شدن چیست؟

  • می‌خواهید نرم‌افزار وبی موفقی بسازید؟ پس وقت آن است که واقعی شوید. واقعی شدن روشی کوچک‌تر، ساده‌تر و بهتر برای ساختن نرم‌افزار است.
  • واقعی شدن درباره گذشتن از چیزهایی که واقعی می‌نماید (نمودارها، شکل‌ها، جعبه‌ها، پیکان‌ها، سیم‌ها و غیره) و در عوض، پرداختن به چیزهای واقعی است.
  • واقعی شدن، کم شدن است. افراد کمتر، نرم‌افزار کمتر، امکانات کمتر، کاغذ بازی کمتر و کمتر شدن هر چیزی است که مهم به نظر می­آید (و خیلی از چیزهایی که فکر می‌کنید مهم هستند هرگز مهم نیستند).
  • واقعی شدن کوچک ماندن و چابک و چالاک شدن است.
  • واقعی شدن با ظاهر برنامه آغاز می‌شود، پنجره‌هایی که مردم می‌خواهند استفاده کنند. با چیزی که مشتری آن را تجربه می‌کند آغاز شده و از آن جا عقبگرد می‌کند. این‌ها به شما اجازه می‌دهد که پیش از این که نرم‌افزار به خطا برود، ظاهر یا نمای کاربری آن را درست کنید.
  • واقعی شدن درباره تکرار و کاهش هزینه تغییرات است. واقعی شدن کلاً درباره اقدام کردن، دستکاری کردن و دائماً ارتقا دادن است که آن را به روشی عالی برای نرم‌افزارهای وبی تبدیل کرده است.

واقعی شدن فقط چیزی را به مشتری می‌دهد که نیاز دارد و سایر چیزها را حذف می‌کند.

 مزایای واقعی شدن

واقعی شدن نتایج بهتری به بار می‌آورد زیرا شما را وادار می‌کند به جای درگیر شدن با ذهنیت خود از مسائل، با مسائل واقعی­ای که می‌خواهید آن‌ها را حل کنید درگیر شوید. شما را وامی‌دارد که با واقعیت روبرو شوید.

واقعی شدن به دلیل ساختن پنجره‌های واقعی، بر ویژگی‌های کاربردی و مستندات ناپایدار تقدم دارد.  ویژگی‌های کاربردی، مجعول و ساختگی هستند، توهمی‌از یک توافق، در حالی که که صفحات وب واقعی هستند. چیزی هستند که مشتری شما می‌بیند و استفاده می‌کند. این چیزی است که مهم است. واقعی شدن شما را به سرعت به چنین چیزی می‌رساند. این بدان معنی است که تصمیم‌گیری‌های شما برای نرم‌افزار بر مبنای چیزهای واقعی است نه نمادهای ذهنی.

در نهایت این که واقعی شدن راه حل ایده‌آلی برای برنامه‌های وبی است. روش کهنه و قدیمی‌فروش نرم‌افزار در جعبه و بعد یکی دو سال منتظر دریافت یک بروز رسانی ماندن در حال محو شدن است. نرم‌افزارهای وبی -بر خلاف نرم‌افزارهای نصبی- می‌توانند متداوم و روزانه رشد و نمو کنند.

واقعی شدن مانند تمام این منافع را برای شما به ارمغان می‌آورد.  

چگونه نرم‌افزار قوی بسازیم

نوشته قوی، نوشته مختصر است. جمله نباید کلمات زیادی داشته باشد، بند نیز نباید جملات زیادی داشته باشد. به همان دلیل که نقاشی نباید خط زیادی و ماشین نباید قطعات زیادی داشته باشد. این بدان معنی نیست که نویسنده باید جملات را کوتاه‌تر بنویسد یا از جزئیات چشم بپوشد و موضوع را در لفافه بیان کند، بلکه هر کلمه باید گویا باشد.

نقل از The Elements of Style اثر William Strunk Jr

دیگر حجیم کافی است

روش قدیمی: فرایندی طولانی، پر از کاغذبازی و مسائل نامربوط.

نتیجه عمومی: نرم‌افزار حجیم و فراموش‌شدنی که ضعف از سر و روی آن می‌بارد.

واقعی شدن شر این‌ها را کم می‌کند

  • برنامه‌های زمانی که گاهی اوقات ماه‌ها یا سال‌ها طول می‌کشد
  • ویژگی‌های دست‌نیافتنی
  • منازعات مقیاس‌پذیری
  • جلسات کاری پایان ناپذیر
  • «نیاز» به استخدام چند دوجین کارمند
  • شماره نسخه‌های بی‌معنی
  • نقشه‌های از پیش تعیین شده‌ای که آینده‌ای کامل و بی نقص را پیش‌بینی می‌کنند
  • گزینه‌های ترجیحات بی‌انتها
  • پشتیبانی برون سپاری شده
  • آزمون کاربر غیر واقعی
  • سلسله مراتب بالا به پایین

برای ساختن نرم‌افزاری فوق‌العاده نیاز به مقدار زیادی پول یا گروهی بزرگ یا چرخه توسعه طولانی ندارید. این چیزها عناصر تشکیل دهنده نرم‌افزارهای کند و پیچیده و غیر قابل درک و تغییر ناپذیر است.

 در این کتاب ما به شما نشان می‌دهیم:

  • اهمیت داشتن فلسفه
  • چرا کوچک ماندن چیز خوبی است
  • چگونه کمتر بسازیم
  • چگونه به سرعت از فکر به واقعیت رسیدن
  • چگونه گروه خود را استخدام کنید
  • چرا باید از درون به بیرون طراحی کنید
  • چرا نوشتن این قدر مهم است
  • چرا باید کمتر رقابت کنید
  • چگونه نرم‌افزار خود را‌ترویج کنید و آن را به افراد بیشتری معرفی کنید
  • رازهای پشتیبانی موفق
  • نکته‌هایی درباره حفظ نیروی محرکه بعد از به کار‌انداختن نرم‌افزار
  • و خیلی چیزهای دیگر …

تأکید بر روی مسائل اصلی است. ما شما را در باتلاق‌های نمونه کد یا حقه‌های CSS فرو نمی‌بریم. ما به تفکرات اصلی و فلسفه محرک فرایند واقعی شدن خواهیم پرداخت.

آیا این کتاب برای شما مناسب است؟

شما کارآفرین، طراح، برنامه نویس یا بازاریابی هستید که بر روی ایده بزرگی کار می‌کنید. شما می‌دانید که قوانین قدیمی‌دیگر به کار نمی‌آیند. نرم‌افزار خود را هر ساله بر روی دیسک فشرده منتشر می‌کنید. شما باید بسازید، اجرا کنید و دستکاری کنید، سپس مرتب این کار را تکرار کنید.

یا این که ممکن است شما هنوز درگیر توسعه چابک و ساختارهای تجاری نشده‌اید ولی دوست دارید درآمد بیشتری داشته باشید.

اگر این گونه است این کتاب برای شما است!

نکته: با این که تأکید اصلی این کتاب بر روی توسعه نرم‌افزارهای وبی است ولی بسیاری از ایده‌های آن برای فعالیت در حوزه‌های غیر از نرم‌افزار نیز کاربرد دارد. پیشنهادهای مربوط به گروه کوچک، تولید سریع نمونه اولیه، استقبال از تکرار، و بسیاری از چیزهای دیگری که در این جا آمده‌اند می‌تواند به شما در راه‌اندازی کسب و کار، نوشتن کتاب، طراحی پایگاه وب، ضبط آلبوم موسیقی، یا سایر کارها و فعالیت‌ها کمک کند. یک بار که شما در یکی از جنبه‌های زندگی واقعی شوید خواهید دید که چطور این مفاهیم می‌توانند در طیف وسیعی از فعالیت‌ها به کار گرفته شوند.

درباره 37Signals:

[به سایت شرکت مراجعه کنید]

کار ما

37Signals گروه کوچکی است که نرم­افزارهای ساده و متمرکز می­سازد. محصولات ما کمک می کند که شما بتوانید همکاری و سازمان­دهی کنید. بیش از 350.000 نفر و شرکت­های کوچک برای انجام امور خود از برنامه­های وبی ما استفاده می کنند. یکی از نویسندگان مجله وال استریت به نام Jeremy Wagstaff نوشته است: «محصولات 37Signals به طرز زیبایی ساده­، عالی و دوست داشتنی­اند و باعث می­شوند پنجره Outlook در دنیای نرم­افزار معادل اتاق­های شکنجه به نظر برسد.» نرم­افزارهای ما هیچگاه شما را در رنج و عذاب نمی­گذارند.

مرام ما

ما معتقدیم که نرم­افزار بسیار پیچیده است. ویژگی­های بسیار زیاد، دکمه­های بسیار زیاد و چیزهای زیاد برای یادگرفتن. نرم­افزارهای ما عمداً کمتر از رقبای خود کار می­کنند. ما محصولاتی می­سازیم که هوشمندانه­تر کار می­کنند، احساس بهتری می­دهند، اجازه می­دهند کارها را به شیوه­ای که دوست دارید انجام دهید و استفاده از آن­ها راحت­تر است.

محصولات ما

در زمان چاپ این کتاب ما پنج محصول تجاری و یک چارچوب برنامه­نویسی وبی کد باز داریم.

  • کار اصلی Basecamp مدیریت پروژه­ها است. Basecamp به جای نمودارهای Gantt، گراف­های شکیل، صفحه گسترده­های پر از آمار و … تابلوی اعلانات، فهرست وظایف، زمان­بندی ساده، همکاری در نوشتن و اشتراک فایل­ها را ارائه می­کند. اکنون صدها هزار نفر معتقدند که این روش، روش بهتری است. Farhad Manjoo از سایت Salon.com می­گوید: «Basecamp آینده نرم­افزار تحت وب را نشان می­دهد. »
  • Campfire گپ و گفت گروهی ساده را وارد کسب و کار می­کند. کسب و کارها می­فهمند که چقدر گپ گروهی ماندگار باارزش است. تیزپیک­های متداول برای گپ­های سریع یک نفره عالی­اند اما برای 3 نفر یا بیشتر به صورت همزمان بیچاره کننده­اند. Campfire این مشکل و خیلی مشکلات دیگر را حل می­کند.  
  • Backpack جایگزین نرم­افزارهای «مدیریت اطلاعات شخصی» پیچیده و گیج کننده (زندگی خود را در 25 گام ساده سازماندهی کنید) است. صفحات متفاوت و ساده، یادداشت­ها، فهرست کارها و یادآورنده­های تلفنی و رایانامه­ایِ Backpack، ایده­هایی خلاقانه در این دسته از محصولات است که همواره از «حفظ وضع موجود» لطمه خورده­اند. Thomas Weber از مجله وال استریت می­گوید این بهترین محصول از این نوع است و David Pogu از نیویورک تایمز آن را ابزار سازمان­دهی«خیلی معرکه» می­نامد.
  • Writeboard به شما امکان می­دهد که به تنهایی یا به همراه دیگران متنی را بنویسید، به اشتراک بگذارید و بازبینی و مقایسه کنید. ­این نرم­افزار یک جانشین نرم­افزارهای واژه پرداز حجیم است که برای 95% از آنچه می­نویسید، اضافه هستند. John Gruber از Daring Fireball می­گوید «Writeboard واضح­ترین و ساده­ترین نرم­افزار وبی است که تاکنون دیده­ام. » نابغه وب Jeffrey Zeldman می­گوید: «ذهن­های عالی در 37Signals باز هم موفق به انجام آن شدند. »
  • Ta-da List همه فهرست کارهای شما را در کنار هم نگه می­دارد و به صورت برخط سازمان­دهی می­کند. می­توانید فهرست­ها را برای خود نگه دارید یا برای همکاری با دیگران، آن­ها را به اشتراک بگذارید. هیچ راهی ساده­تر از این برای انجام کارها وجود ندارد. تاکنون بیش از 100.000 فهرست با بیش از 1.000.000 قلم ایجاد شده­اند.
  • Ruby on Rails برای برنامه نویسان یک چارچوب کامل و کدباز توسعه وب با استفاده از زبان Ruby است که از آن برای توسعه سریع و آسان برنامه­های واقعی استفاده می­شود. Rails کارهای سنگین و مشغول کننده را انجام می­دهد تا شما بتوانید بر افکار خود متمرکز شوید. Nathan Torkington از امپراتوری نشر O’Reilly می­گوید «حیرت انگیز است. استفاده از آن مثل تماشای یک فیلم کونگ فو است، آن جایی که یک دوجین چارچوب گردن کلفت برای له و لورده کردن یک تازه وارد آماده می شوند فقط برای اینکه حسابش را به تمام روشهای متصور کف دستش بگذارند.» عاشق این جمله­ایم.

اطلاعات بیشتر درباره محصولات و شرکت ما را می­توانید از وب سایت ما www.37Signals.com به دست آورید.

اخطارها، رد مسؤلیت، پیشگیری از برخورد

برای جلوگیری از تکرار برخی اشتباهات، در این جا به تعدادی از اعتراضاتی که هر روزه می‌شنویم پاسخ می‌دهیم:

«این فنون به درد من نمی‌خورد»

واقعی شدن سامانه‌ای است که برای ما فوق‌العاده مفید بوده است. ولی به این معنی نیست که واقعی شدن برای هر پروژه‌ای در این کره خاکی به درد می‌خورد. اگر شما سامانه‌های نظامی، سامانه‌های کنترل نیروگاه هسته‌ای، سامانه بانکی با میلیون‌ها کاربر، یا هر چیزی که با مسائل حیاتی یا مالی سر و کار دارد می‌سازید، شما باید برخی از روش‌های آزادانه ما را نادیده بگیرید و احتیاط بیشتری پیشه کنید. در ضمن واقعی شدن گزاره‌ای همه یا هیچ نیست. حتی اگر نمی‌توانید آن را کاملاً بپذیرید دست کم تفکراتی وجود دارد که شما می‌توانید از آن‌ها استفاده کنید. 

«شما این ایده‌ها را ابداع نکرده‌اید»

ما ادعا نمی‌کنیم که این فنون را ابداع کرده‌ایم. بسیاری از این ایده‌ها به شکل‌های گوناگون و در زمان‌های گذشته پیرامون ما وجود داشته‌اند. اگر مطالب و توصیه‌هایی را که این جا می‌خوانید، مطالبی که قبلاً در وبلاگ یا کتابی که بیست سال پیش منتشر شده را به یاد شما می‌آورد، اخم نکنید. این مسأله طبیعی است. این فنون انحصاراً متعلق به 37Signals نیست. ما فقط به شما می‌گوییم که چگونه کار خود را انجام می‌دهیم و چه چیزهایی برای ما مفید و سودمند بوده است.

«شما بسیار منفی (سیاه و سفید) به مسأله نگاه می‌کنید»

اگر لحن کلام ما تلخ است با ما باشید. ما معتقدیم که ارایه جسورانه ایده‌ها بهتر از بی‌اعتنا بودن نسبت به آن‌ها است. اگر متکبرانه و خودخواهانه به نظر می‌رسد، باشد. ما‌ترجیح می‌دهیم محرک و تأثیر گذار باشیم تا این که با گفتن «بستگی دارد …» هر چیزی را از اهمیت بیندازیم. یقیناً در برخی مواقع این قوانین باید بسط یابند یا نقض شوند. و برخی از این فنون در موقعیت شما به کار نیاید. خودتان در این مورد داوری کنید. 

«این‌ها در شرکت ما به کار نمی‌آید»

شما فکر می‌کنید برای واقعی شدن بسیار بزرگ هستید؟ حتی مایکروسافت هم واقعی شده است (و ما شک داریم که شما از آن‌ها بزرگ‌تر باشید).

حتی اگر شرکت شما برنامه‌های زمانی طولانی مدت یا گروه‌های بزرگی دارد باز هم راه‌هایی برای واقعی شدن وجود دارد. اولین قدم شکستن آن‌ها به واحدهای کوچکتر است. زمانی که افراد زیادی درگیر شوند هیچ کاری انجام نمی‌شود. هر قدر که شما لاغرتر و کوچک‌تر باشید کارها سریع‌تر و بهتر انجام می‌شود.

موافقیم که نیاز به رفتار فروشندگی دارد. فرایند واقعی شدن را در شرکت خود مطرح کنید. این کتاب را به آن‌ها نشان دهید. نتیجه‌های واقعی را که می‌توانید در زمان کمتر و تیم کوچک‌تر به آن‌ها دست یابید به آن‌ها نشان دهید.

توضیح دهید که واقعی شدن روشی کم خطر و کم سرمایه‌بر برای آزمودن مفاهیم جدید است. برای اثبات این مدعا بهتر است پروژه‌های بزرگ را به پروژه‌های کوچک‌تری بشکنید و نتایج را به آن‌ها نشان دهید.

یا اگر واقعاً می‌خواهید بی باک باشید، در خفا حرکت کنید. بیرون از دید رادار حرکت کنید و نتایج واقعی را به آن‌ها نشان دهید. این روشی است که گروه Start.com در مایکروسافت برای واقعی شدن پیش گرفتند. Robert Scoble فنی‌نویس مایکروسافت می‌گوید: «من کار گروه Start.com را دیدم. آن‌ها اجازه نمی‌گیرند. آن‌ها رئیسی دارند که پوشش هوایی را برای [محافظت] آن‌ها فراهم می‌کند و آن‌ها در هر لحظه به چیزهای کوچک ناخنک می‌زنند و به بازخوردها پاسخ می‌دهند».

عرضه Start.com متعلق به مایکروسافت

در شرکت‌های بزرگ فرایندها و ملاقات‌ها تبدیل به هنجار شده‌اند. با هدف رسیدن به توافق درباره چیزهای «مناسب» برای کاربر، چندین ماه صرف برنامه ریزی ویژگی‌ها و بحث بر روی جزئیات می‌شود.

این روش شاید بهترین روش برای نرم‌افزارهای بسته‌بندی شده باشد، ولی وقتی با وب سروکار داریم امتیاز بزرگی داریم. شما فقط نرم‌افزار را عرضه کنید. اجازه بدهید کاربر خودش به شما بگوید که آیا نرم‌افزار برای وی مناسب است یا خیر. آهای! اگر بخواهید می‌توانید خطاها را رفع کرده و در همان روز مجدداً نرم‌افزار را عرضه کنید! مهم‌ترین انگیزه برای حضور در جلسات طاقت فرسا و مباحثات، پایداری مشتریان است. فقط عرضه کنید و یک نقطه به جلو حرکت کنید.

سخن گفتن از عمل کردن آسان‌تر است. این مطلب می‌رساند که:

نیازی به برنامه‌ریزی‌های چند ماهه نیست.

ماه‌ها نوشتن ویژگی‌ها لازم نیست. ویژگی‌ها باید بر بنیان‌هایی نهاده شوند که در طول توسعه به دست می‌آیند و جزئیاتی که در طول توسعه فهمیده و اصلاح می‌شوند. هرگز سعی نکنید که تمام مباحث باز و تمام جزئیات را پیش از آغاز توسعه ببندید.

ویژگی‌های کمتر ولی مطلوب را عرضه کنید.

شما نیازی به روش انفجار بزرگ و عرضه تعداد زیادی ویژگی‌ها در یک زمان ندارید. به کاربر قطعات در‌اندازه یک بایت بدهید که بتواند آن را هضم کند.

 اگر خطاهای کوچکی وجود دارند نرم‌افزار را به محض آماده شدن طرح اصلی آن، عرضه کنید و رفع خطاها را به تدریج در وب منتشر کنید. هر چه سریع‌تر بازخورد کاربر را بگیرید بهتر است.

ایده‌ها بر روی کاغذ عالی به نظر می‌رسند ولی در عمل غیر بهینه از کار در می‌آیند. هر چه زودتر اشکالات بنیادی ایده‌ها را بیابید بهتر است.

یک بار که شما به سرعت تکرار کنید و به بازخوردهای کاربران عکس‌العمل نشان دهید شما با کاربران ارتباط برقرار می‌کنید. به یاد داشته باشید که هدف پیروز شدن کاربر است با ساختن چیزی که آن‌ها می‌خواهند.

Sanaz Ahari مدیر برنامه Start.com در مایکروسافت

 پایان فصل اول.

چرا دانشمندان با طب سوزنی مشکل دارند؟

دولت بریتانیا که همه هزینه های درمانی بیماران را تقبل می کند، اگر بخواهید با دعا نویسی درمان بشوید یا طالع تان را ببینند پولی در اختیار شما نمی گذارد ولی هزینه درمانی که شامل بو کشیدن پوست تان ، رصد کردن زبان تان و فرو کردن سوزن به بدن تان برای تغییر جریان نیروی زندگی باشد، با کمال میل پول پرداخت می کند. معتبر ترین سازمان تخصصی برتانیا (NICE) استفاده از طب سوزنی را برای کمردرد مزمن و دندان درد، سر درد، درد پس از عمل جراحی و ارتریت زانو دارای شواهد معقول می داند و آن را توصیه می کند. به علاوه بیماران زیادی هم هستند که حاضرند قسم بخورند برایشان طب سوزنی کار کرده. از میان همه شاخه های طب حاشیه طب سوزنی از همه با آبرو تر و معتبر تر به نظر می رسد. با این حال وقتی به شواهد مورد اتکا رجوع می کنیم، می بینیم که موضوع چندان روشن نیست. هیچ توضیحی درباره اینکه چرا بایستی فرو کردن سوزن، یک بیماری را درمان بکند وجود ندارد به علاوه وقتی به نتایج پژوهش ها نگاه کنیک می بینی که بعضی نتایج مثبت و بعضی بدون نتیجه بوده. در نهایت اگر به تحقیقات با کیفیت بروی دهها هزار بیمار نگاه می کنیم می بینیم که اثر طب سوزنی به قدری ناچیز است که بیمار عادی متوجه ش نمی شود. ماه پیش در نشریه تخصصی طب بیهوشی و بی دردی، دو دانشمند برجسته نوشتند «اثرات مفیدی برای طب سوزنی متصور نیست و اگر هم باشد به قدری ناچیز است که بیماران نمی توانند حس ش بکنند. به نظر می رسد که طب سوزنی، تنها تئاتری با اثرات دارو نمایی باشد».
اگر به تاریخچه طب سوزنی مراجعه بکنیم، می بینیم که بعد از انتقال این تکنیک از چین به اروپا و امریکا در ابتدای قرن بیستم این عمل به فراموشی کامل سپرده شده بود. احیای دوباره طب سوزنی را مدیون مائو رهبر خلق چین هستیم که به دلیل فقر زیاد کشور، و نگاه ایدئولوژیک اش، طب بومی را در مقابل طب غربی تبلیغ می کرد تا مردم به دنبال درمانی کم هزینه تر باشند. سفر پرزیدنت نیکسون به چین، راه طب سوزنی به غرب را دوباره باز کرد. نظر سنجی میان پزشکان بریتانیایی در ۲۰۰۰ نشان داد که نیمی از آنها تجویزش کرده اند. طب سوزنی شاخه های مختلفی دارد که مهم ترین ش، متکی به تئوری است که نیروی حیات موسوم به «چی» را در ۱۲ مسیر سطحی روی بدن که به آنها مریدین می گویند پیگیری کرده و با فرو کردن سوزن، درمان می کند. تئوری این است که درد و مرض نتیجه گرفتگی این مریدین هاست و با سوزن زدن باز می شوند. اما کارهای دیگری هم انجام می شود در کنارش مثل اینکه نبض را می گیرند و فکر می کنند با اجزای مختلف نبض می شود بیماری را حدس زد. علی رغم انجام ۳۰۰۰ تحقیق درباره طب سوزنی، هنوز هیچ کسی این مریدین ها را پیدا نکرده است. مریدین ها، ایده ای دو هزار ساله و مربوط به عهدی که پزشکان، تشریح آناتومیک را نمی شناختند. البته نبود مریدین ها به معنی این نیست که لزوما طب سوزنی بی فایده است. بعضی از دانشمندان پیشنهاد کرده اند که شاید فرو کردن سوزن باعث آزاد شدن اندورفین ها (مخدرهای طبیعی برای مبارزه با درد که توسط خود بدن ترشح می شود) می شود. البته که نشان داده شده فرو کردن سوزن باعث آزاد شدن این مواد می شود ولی موضوع این است که هیچ وقت نشان داده نشده میزان آزادسازی این قدری باشد که بتواند درد را کاهش بدهد. به علاوه تئوری دیگری هست که می گوید نخاع به مانند یک دروازه عمل می کند. اگر درد منتقل بشود، احساسات دیگر منتقل نمی شوند. اگر به کار دیگری مشغول باشید، این احساسات به جای درد منتقل می شوند. البته به نظر معقول است که وقتی درد داریم و دستان مان را به هم می مالیم، شاید کمتر درد را حس بکنیم ولی برای دانشمندان هنوز مهم ترین مکانیسم اثر، اثر دارونما (پلاسیبو) است.
هر چیزی از داروی چند ده میلیون دلاری تا قرص گچ که فاقد هر ماده موثری است، می تواند اثری درمانگر داشته باشد. به این اثر، اثر دارونما یا پلاسیبو می گویند. دلیل این اثر این است که بیمار حس می کند تحت توجه پزشکی و درمانی قرار گرفته. این اثر بیش از همه در درمان درد مشاهد می شود. همین اثر است که تحقیق درباره اثربخشی طب سوزنی را دشوار کرده. بهترین روش آزمودن اثربخشی، آزمون تصادفی دوطرف کور است. به این معنا که در تحقیق، یک گروه درمان اصلی را می گیرند و یک گروه درمانی که از هر نظر به درمان اصلی شبیه است الا ماده یا مکانیسم موثر، و نه پزشک و نه بیمار نمی داند که دارو را گرفته یا دارونما را. در این صورت، وقتی تعداد کافی بیمار به هر بازوی تحقیق اضافه بشوند، می شود انتظار داشت که به دلیل تصادفی بودن انتخاب بیماران برای هر بازو، اثر دارونما (تلقین) در هر دو گروه به یک اندازه باشد و هر آنچه اثر بیشتری دیده شد، نتیجه داروی واقعی است.
اما چطور می شود برای درمانی که لازمه اش، سوزن زدن به بیمار است، یک دارونما ابداع کرد؟ بسیاری از تحقیقات، اصلا به خودشان زحمت هم نداده و درمان طب سوزنی را با افرادی که هیچ درمانی نگرفته اند مقایسه کرده اند به این دلیل یک سوگیری واضح در نتایج شان دارند (به دلیل اثر دارونما که ناشی از این است که افرادی که طب سوزنی دریافت می کنند حتی اگر هیچ فایده ای هم نداشته باشد به دلیل اینکه حس می کنند بهشان توجه شده بهتر می شوند). یک گروه دیگر از تحقیقات، طب سوزنی را آنطور که متخصص ش انجام می دهد با طب سوزنی «قلابی» مقایسه کرده اند: به این صورت که به جای وارد کردن سوزن در مریدین ها، در جاهای تصادفی وارد کرده اند. اینطوری می شود فهمید انرژی «چی» و مریدین ها واقعی اند یا نه. البته اگر طب سوزنی واقعا از مسیری دیگر موثر باشد، نمی شود با این روش فهمید. در سال های اخیر، تحقیقات استفاده از سوزن های مخصوصی را شروع کرده اند که تنها یک حس سوزش خفیف اولیه ایجاد کرده و بعد به عقب می روند اینگونه بیمار نمی تواند بفهمد که واقعا دریافت کرده یا نه. یک پرفسور دانشگاه اکستر در بریتانیا که متخصص طب حاشیه است این روش را آزموده و می گوید با استفاده از اینها در تحقیقات، هیچ اثر درمانی برای طب سوزنی وجود ندارد. اما این روش هم شامل دستکاری پوست هست و ممکن است از این طریق واقعا طب سوزنی اثر کند. به علاوه مطالعه دو سر کور نیست چون پزشک می داند از کدام سوزن استفاده می کند و گفتار و رفتار پزشک می تواند اثر بخشی دارو را ایجاد بکند.
می بینید که تحقیق با کیفیت در طب سوزنی بسیار دشوار است و برای همین است که پژوهش ها نتایج متضاد داشته اند. عده ای اما می گویند بهتر است نتیجه همه تحقیقات را به صورت علمی کنار هم گذاشت و مشاهده کرد. یکی از بهترین این روی هم ریزی ها، سال گذشته منتشر شد که می گفت اثر طب سوزنی از نظر بالینی غیر مهم و از نظر آماری بسیار کوچک است به علاوه معلوم نیست که سوگیری پژوهشگر عامل این کاهش است یا خود طب سوزنی.
یک استاد دیگر از دانشگاه کالج لندن که نتایج روی هم ریزی نتایج پژوهش ها را بررسی کرده است. او می گوید بروی هم رفته، انجام طب سوزنی کاهش دردی ۱۰ تایی در مقیاس ۱۰۰ تایی انجام می دهد. ممکن است این عدد بزرگ به نظر می رسد ولی در اندازه گیری درد بسیار شخصی است و نتیجه اش این است که بسیاری از افراد این اختلاف ۱۰ تایی را نمی توانند از هم تشخیص بدهند. یک پژوهش دیگر که از مرکز سرطان اسلون کترینگ نیویورک به چند ده تحقیق طب سوزنی نگاه کرده، می گوید اثر طب سوزنی ناچیز است و طب سوزنی قلابی هم بهتر از هیچ است. آنها می نویسند «اثر طب سوزنی برای اکثر بیماران به قدری ناچیز است که متوجه اش نمی شدند». اما یکی از اعضای شورای طب سوزنی، می گوید این اثر طب سوزنی، دست کم ده تا بیست درصد هست و به اندازه قرص های ضد التهابی ست که تجویز شان رایج است. بحث برانگیز ترین پژوهش اما در گروهی بود که بیمارانی که «دردهای بدون توجیه پزشکی» داشتند که نشان داد طب سوزنی اثرات مثبتی تا حدود ۱۲ ماه بعد دارد. این پژوهش که اعتراض بخش بزرگی از جامعه پزشکی را به دنبال داشت (به دلیل اینکه اثر مورد اشاره از نظر بالینی قابل توجه نبود) اساس توصیه سازمان NICE قرار گرفت که طب سوزنی را برای درمان بعضی دردها توصیه کند.یکی از مخالفین می گوید بعد از سه هزار تحقیق وقتی نمی شود گفت که نتیجه چیست و احتیاج به تحقیق بیشتری هست یعنی یک جای کار ایراد دارد. او می گوید این اثر مشاهده شده برای طب سوزنی شاید حتی مربوط به اثر دارونما هم نیست بلکه بازگشت به میانه است. کسانی که بیماری دارند در بسیاری از اوقات حتی بدون درمان هم درد شان تخفیف پیدا می کند. اما اگر واقعا یک اثری دارد و هزینه ش هم کم هست چرا انجام ندهیم؟ به دو دلیل: اول اینکه اخلاق پزشکی نوین، دروغ گفتن را منع کرده و نتیجه هم چندان درخشان نیست. به علاوه اینکه هیچ شواهد خوبی در دست نیست که طب سوزنی برای چیزهای دیگری چون دیابت، افسردگی، ترک سیگار یا دهها بیماری جدی دیگری که متخصصین طب سوزنی ادعا می کنند اثر دارد. این طب سوزنی کاران هیچ مشکلی در ادعاهای گزاف و گرفتن پول از بیماران ندارند.

 

منبع: +

نوع شادمانی مهم است، شادی های شخصی و شادی های اجتماعی

پژوهشی جدید که در نشریه آکادمی علوم ایالات متحده منتشر شده است، نشان می دهد که اینکه از چه نوع شادی و لذتی بهره مند باشیم، در اینکه سلامت مان چطور تغییر بکند موثر است. تا پیش از این، دانشمندان موفق شده بودند اثبات بکنند که اندوه و تیره روزی، سلول ها را در سطح ژن هایشان دستخوش تغییر می کند اما تحقیقی درباره اثر شادی بر این مکانیسم های حیاتی انجام نگرفته بود. پژوهشگر اصلی که از دانشگاه کارولاینای شمالی است، می گوید که بر اساس طبقه بندی های روانشناسی، دو جور شادی داریم: شادی هدونیک، که همان شادی ناشی از کسب لذت است. این لذت از بدست آوردن چیزهایی با مصرف چیزها بدست می آید. مثل خوردن غذایی با کیفیت با خرید یک دست لباس خوش دوخت. اما نوع دیگری از شادی، شادی یودیمانیک، به معنای حس شادی ناشی از پیگیری هدفی بزرگتر از خود است. به مانند تلاش برای ریشه کن کردن فقر و یا مبارزه با یک بیماری شایع. ۹۰ شرکت کننده در این پژوهش که هیچ کدام افسرده نبودند، میزان شادی و نوع شادی شان را اعلام کردند و یک نمونه خون از ایشان گرفته شد. وقتی به RNAاستخراج شده از گلبول های سفید شان نگاه کردند، مشاهده کردند که افرادی که لذت های هدونیک را دنبال می کنند، میزان بالایی از التهاب سلولی و همینطور میزان پایینی از دفاع علیه ویروس ها را نشان می دهند. الگویی که مشابه افراد افسرده است. اما افرادی که برای اهدافی بزرگتر تلاش می کنند، سطح پایین تری از التهاب و سطح بالایی از مقاومت علیه ویروس ها را نشان می دادند.
اما چرا بایستی کسانی که شادی ناشی از تلاش برای خیری بزرگتر را دنبال می کنند بهتر از کسانی که برای لذت های خودخواهانه تلاش می کنند باشند؟ یک پژوهشگر می گوید احتمالا کسانی که تلاش خودخواهانه دارند، اگر اتفاقی برایشان بیوفتد، تمام منبع لذت شان را از دست می دهند ولی کسانی که برای نوع دوستی تلاش می کنند، می توانند انتظار داشته باشند که جامعه شان به آنها اهمیت بدهد.

منبع: +

واقعیت هایی درباره آزمایش های دکتر میلگرم

در اوایل دهه ی ۶۰ میلادی، استنلی میلگرم آزمایشی ترتیب داد که در آن به افراد عادی دستور داده می شد که به یک غریبه، شوک های دردآور بدهند. طبق گزارش او ۶۵٪ افراد حتی بعد ازین که فرد دچار درد می شد، اعتراض می کرد، از درد قلب شکایت می کرد و یا عکس العمل حیاتی نشان نمی داد به اعمال شوک بر او ادامه می دادند.
شوک ها جعلی بودند و البته طبق گفته میلگرم، فردی که بر او شوک ها داده می شد یک بازیگر بود. چیزی که آزمایش در رابطه با طبیعت آدمی می گفت بسیار تکان دهنده و آزاردهنده است. میلگرم، در دانشگاه Yale نوشت که “سوژه ها مسئولیت شوک دادن و آزار افراد را به آزمایش کننده نسبت می دادند و خود مسئولیتی قبول نمی کردند. به نوشته ی میلگرم سوژه ها مسئولیت اخلاقی برای خود قائل نبودند و خود را تنها ماموری برای اجرای فرامین عامل خارجی می دانستند. به عبارتی دیگر، بیشترمان، نازی های احتمالی هستیم.

تا اینجای کار را همه شنیده ایم، اما نکته ازین جا آغاز می شود.

کتاب “پشت صحنه ی ماشین شوک: داستان ناگفته ی آزمایشات روانشناسی مشهور میلگرم” روشها و نتیجه گیری میلگرم را به زیر سوال می برد.
نویسنده، جینا پِری، روانشناس استرالیایی، آرشیو Yale را زیر و رو کرده و سوژه های مورد آزمایش را رهگیری نموده است.
او، اطمینان میلگرم در توضیح این امر که سوژه ها تصور می کردند که در حال دادن شوک واقعی به افراد هستند را زیر سوال برده است. طبق گفته ی میلگرم یک چهارم سوژه ها متوجه شده بودند که شوک ها واقعی نیستند و آزمایش را به عنوان بازی در نظر گرفته بودند ولی پری بر این عقیده است که طبق داده های آرشیوی Yale، نیمی از سوژه ها پی به این حقیقت برده بودند.
به گفته ی میلگرم سوژه هایی که فرد را مورد شوک قرار داده بودند – حتی تا سر حد مرگ – بعد ازین که به آنها گفته می شد که همه چیز بازی بوده است، با اطمینان می گفتند که از ابتدا می دانستند که موضوع جدی نیست و در یک آزمایش قرار دارند. پری، این گفته ی میلگرم را هم زیر سوال می برد و می گوید که او هر گاه که داده ها به نفعش بوده اند از آنها استفاده کرده است و هر گاه که برایش مناسب نبوده است، آنها را در نظر نگرفته است. به گفته ی پری، ایشان زندگی خیلی از سوژه ها را مورد بررسی قرار داده و مشاهده کرده است که آنها در زندگیشان دستوراتی را کاملا به صورت مختارانه انجام داده اند.

با جستجوی آرشیوهای آزمایش، پِری به قسمتهایی از آزمایش ها که میلگرم منتشر نکرده است برخورده است. او به این قسمت ها، نام “مخفی” می دهد. در آزمایش رسمی، میلگرم، سوژه ی مورد شوک را فرد بازیگری نامیده است اما شواهد پری نشان می دهد که در مواقعی، میلگرم علاقه مند بر این بوده است تا ببیند اگر سوژه ها همدیگر را بشناسند چه اتفاقی می افتد.
میلگرم به این نکته پی برد که وقتی سوژه ها قربانی ها را می شناختند احتمال این که آنها از ادامه آزمایش منصرف شوند بسیار بیشتر می شد. سه جفت از موارد آزمایش با هم خویشاوند بودند: دو باجناق، عمو و برادرزاده، پدر و پسر. در هر سه این موارد، سوژه خواستار توقف آزمایش شده است و در هیچ کدام ازین سه مورد ولتاژ نهایی ۴۵۰ ولت به قربانی داده نشده.
پری می نویسد که میلگرم در تلاش خود مبنی بر “بریدن ارتباطات خانوادگی و دوستی از طریق فرمان” ناکام بوده است و آزمایش او در این موارد به جای اندازه گیری فرمانبری افراد به معیاری برای سنجش قدرت عشق تبدیل شده است.

 

منبع: +

اطلاعاتی درباره هتل

  • این رو دیگه همه بلد هستند: وقتی که می‌ری اتاق بگیری مراسم مربوط رو بهش میگن Check-in و وقتی که خداحافظی می‌کنی اسمش هست Check-out
  • کنار ستاره‌های بعضی از هتل‌ها یه S هم گاهی میزنند که به این معنیه که امکاناتش رو برده بالا اما خیلی لب مرزه برای گرفتن یه ستاره‌ی بیشتر.
  • هتل‌ها دو نوع عمده کلید دارند: یکیش کلید معمولی٬ یکیش هم کلید الکترونیکی که معمولا یه چیز پلاستیکیه با نوار مغناطیسی ی حالا هر تکنولوژی دیگه‌ای. 
  • رسمه که کلید معمولی رو هر بار که اتاق رو ترک می‌کنی تحویل رسپشن بدی و در بازگشت دوباره ازش بگیری. فایده‌ی این کار نه تنها اینه که کلید رو توی شهر غریب گم نمی‌کنی٬ که اگه پیغامی یا نامه‌ای چیزی برات اومده باشه اون رو زیر کلید می‌ذارند و موقعی که کلید رو تحویل می‌گیری بهت می‌دنش.
  • کلید الکترونیکی رو معمول یا لازم نیست که تحویل بدی الا این که قانون هتل طور دیگه‌ای گفته باشه. این طور هتل‌ها مجبورن راه دیگه‌ای برای رسوندن پیغام به مشتری پیدا کنند. چون کلید الکترونیکیه البته می‌فهمن که الان کسی هست توی اتاق یا نه برای همین می‌تونن وقتی برگشتی بهت زنگ بزنن.
  • هتل‌ها رده بندی می‌شن و معمولا این رده بندی رو با ستاره نشون می‌دن. حداکثر ستاره‌ها ۵ تا است و اگه جایی ادعا کنه بیشتر داره فقط داره تبلیغات مفت می‌کنه.
  • ستاره‌ها رو یا دولت ﴿مثلا وزارت توریست بازی﴾ می‌ده یا موسسات مستقل. معتبرترین جایی که داریم و ستاره می‌ده و همه ازش حساب می‌برند Forbes هستش.
  • سیستمی که Forbes و خیلی موسسات دیگه برای ستاره دهی استفاده می‌کنن شامل Mystery guesting هم میشه. یعنی بازرس در نقش یه آدم خیلی معمولی می‌ره و اتاق می‌گیره.
  • توی هتل آدم‌های مختلفی در خدمت مهمان هستند. یکی از اون‌ها Bellboy هستش. 
  • وظیفه‌ی بل‌بوی حمل چمدان به اتاق و راهنمایی کردن در مورد امکانات هتله. رسمه که به بل‌بوی انعام بدند. معمولا حدود یه دلار برای هر چمدان اما دیگه از 5 دلار کمتر نشه.
  • البته توی هتل‌های کمتر از 4 ستاره دنبال بل‌بوی نگردید.
  • آدم دیگه‌ای که توی هتل‌های 4 و 5 ستاره نقش بازی می‌کنه doorman یا دربانه. بر خلاف فامیل دور وظیفه‌اش محدوده به تاکسی صدا کردن برای مسافرها٬ حمل چمدان‌ها به وسیله‌ی نقلیه و گرفتن چتر روی سر مسافر در موقع بارونه. 
  • اما اگه گذارتون به یه هتل 4 ستاره به بالا افتاد مهمترین آدمی که باید بشناسید Concierge هستش (تلفظ میشه کان سی یرژ) این باباها شهر رو مثل کف دستشون می‌شناسند و توی کلی رستوران و کنسرت و تور و غیره پارتی (جدی! پارتی) دارند.
  • برای همین اگه جایی می‌خواید برید که رزرو کردن یا بلیط خریدن لازم داره اول به کانسیرژ بگید. رستوران‌ها و کنسرت‌ها همیشه چندتا جای خالی برای کانسیرژ هتل‌های مهم شهر کنار میذارند.
  • دیگه تمام هتل‌ها Housekeeping رو دارند اما هتل‌های کم ستاره اتاق رو تمیز نمی‌کنند تا موقع Check-out
  • هتل‌های پنج ستاره که یه سرویسی دارن به اسم turndown که دم غروب هم یک بار میان و تخت‌ها رو مرتب می‌کنند٬ یه شکلات هم میذارند روی بالشت!
  • به هر حال رسمه که یه مقدار پول خرد موقعی که اتاق رو ترک می‌کنید باقی بذارید برای کسانی که میان و تمیز می‌کنند.
  • هتل‌های سه ستاره به بالا خدمات شستشوی لباس٬ اتو زدن و نخ و سوزن هم فراهم می‌کنند. حالا یا با یه پول اضافه‌ای یا روی همون قیمت اتاق. هر چه که ستاره بالاتر می‌ره زمانی که لباس رو برمی‌گردانند کمتر می‌شه مثلا یه هتل پنج ستاره یه ساعته اتو می‌زنه می‌ده دست مشتری اما 3 ستاره ممکنه 24 تا 48 ساعت طولش بده
  • شما از هتل‌های 4 و 5 ستاره می‌تونید Room service هم تقاضا کنید. هتل 5 ستاره سرویس اتاقش بیست و چهار ساعته باید فراهم باشه اما 4 ستاره می‌تونه محدودتر (مثلا 18 ساعت) فقط در دسترس باشه. 
  • سرویس اتاق براتون غذا یا نوشیدنی میاره٬ میز رو می‌چینه و در مورد غذا سوالی اگه داشتید جواب می‌ده. بعدا برمی‌گرده تا میز رو جمع کنه. همینطور رخت چرک‌ها رو ازتون تحویل می‌گیره و بهتون بر می‌گردونه. 15 درصد مبلغ غذایی که سفارش دادید انعامشه.
  • نوع خاصی از هتل به resort معروفه. اتاق‌هاش بزرگتره٬ معمولا تخت بیشتری توش جا می‌شه در نتیجه خانوادگی می‌شه رفت. امکانات آشپزی توی اتاق هم گهگاه فراهمه. یه سری امکانات اضافه هم مجموعه‌ی resort داره مثلا استخر٬ اسکی٬ ساحل اختصاصی و این جور چیزا. فکر کنم توی فارسی بهش می‌گفتن مجتمع سیاحتی یا یه همچو چیزی. 
  • اگه اتاقی که می‌گیرید تخت twin داشته باشه یعنی دو عدد تخت جدا از هم
  • تخت double یعنی یه تخت پت و پهن مناسب دو نفر 😉
  • دقت کنید که اصطلاح تخت دو قلو گولتان نزند.
  • شما اجازه دارید در اتاقتان از مهمانی پذیرایی کنید.. البته خیلی از هتل‌ها مقرراتی دارند که مهمان باید قبل از 22:30 اتاق را ترک کند. طبعا لابی همیشه در دسترسه.
  • اگر مهمانتان قرار است شب بماند و شما یک اتاق twin یا double گرفته باشید و تنها هم باشید یعنی پول آن مهمان را از قبل داده‌اید و مشکلی نیست. در غیر این صورت هزینه‌ی اضافه دارد.
  • اگر دنبال داشتن آن مهمان‌های خاص هستید بهتر است از کانسیرژ هتل بپرسید از کجا می‌شود «اسکورت» پیدا کرد. هیچ هم سوال خجالت آوری نیست. درست مثل خریدن کاندوم از داروخانه می‌ماند. به کسی ربطی ندارد شما می‌خواهید تویش آب داغ بریزید یا بادبادک بازی کنید با چیزی که خریده‌اید.
  • اما از بین تمام چیزهایی که هتل‌های 5 ستاره ارائه می‌دن٬ نگه داشتن سوابق مشتری و تنظیم خدمات بر اساس نیازهای اون مشتری خاصه. مثلا اگه مشتری اتاق رو به دریا دوست داره یا آلرژی خاصی داره یا رستوران خاصی دوست داره و امثال این چیزها رو هتل می‌دونه و به صورت خاص به مشتری ارائه می‌ده.
  • به خصوص وقتی که به اتاقتون می‌رید یه دسته گل تازه با یه کارت خوشامد گویی به اسم خودتون روی میزه!
  • یکی از چیزهایی که بدک نیست از رسپشن بپرسید این است که امکان upgrade وجود دارد یا نه. ارتقا به این شکل معمولا بسیار ارزانتر از رزرو کردن همان اتاق از قبل تمام می‌شود. مخصوصا در ایام خلوتی هتل‌ها.
  • بنده به شخصه یک بار با فقط شبی 5 یورو اضافه از اتاق معمولی به سوییت آپگرید کردم.

 

منبع (پست های لادری در گوگل پلاس)

سرطان پستان، واقعیت ها و دروغها

سرطان پستان، بیماری که این روزها تبلیغات فراوانی دریافت می کند که در میان اش، واقعیت ها به راحتی نادیده گرفته می شوند.

در دهه هایی که سرطان پستان به عنوان بیماری شایع زنان به رسمیت شناخته می شد، یک سپاه آگاه سازی تشکیل شد تا بتوانند به زنان بفهمانند سرطان پستان، نیازمند مراجعه فوری است و این بیماری، تابو نیست. آن موقع زن ها شرم داشتند به پزشک مراجعه بکنند و وقتی می رسیدند دیر شده بود.لول

فشار بر پزشکان بسیار زیاد بود تا راه مقابله ای با این طاعون عصر جدید پیدا بکنند. پزشکان هم ناامید از همه جا، اینطور فرض کردند که اگر زود خبر بشویم، می توانیم سرطان را کنترل یا حتی برای همیشه درمان بکنیم.

بنیاد سوزان کومن که توسط خواهر یک قربانی سرطان تاسیس شد، توانست میلیون ها دلار جمع آوری بکند و با برگزیدن رنگ صورتی برای کمپین آگاه سازی اش، کمک بزرگی به افزایش دانش عمومی ایفا کرد.

اما این سازمان هم قربانی دلهره عجز در مقابل سرطان شد. برای چند دهه، معاینه ماهیانه پستان توسط خود خانم ها تبلیغ می شد، اما نتیجه بزرگترین و گران ترین تحقیقات، نشان داد که این معاینات به افزایش عمر خانم ها کمک نمی کند و تنها نمونه برداری های بیهوده را زیاد می کند. با این حال یک دهه طول کشید تا همه را متقاعد بکنند که این معاینات، مفید نیستند. اما بنیاد کومن حتی امروز هم حاضر نیست دست از این تبلیغ بردارد.

به همین طریق، ماموگرافی، به عنوان تیر طلایی علیه سرطان اعلام شد. نتایج تحقیقات معتبر اما نشان داد که ماموگرافی برای کسانی که سابقه سرطان در بستگان درجه یک ندارند، تنها در سن ۵۰ تا ۶۵ سالگی مفید است. ترکیبی از سودآوری ملی کردن برنامه غربالگری با ماموگرافی، هراسی که نتیجه معکوس تبلیغات بنیاد کومن بود، و سکوت پزشکان باعث شد که بسیاری از زنان، با نوعی از سرطان تشخیص داده بشوند که واقعا سرطان نیست!

نام این سرطان «سرطان در جا» هست، آنچه در سرطان پستان باعث مرگ می شود، دست اندازی سرطان به بیرون از بافت پستان است. همانند سرطان پروستات که معلوم شد در بسیاری از موارد، سالها در پروستات آقایان می ماند بدون اینکه خطری ایجاد بکند، سرطان پستان هم اشکالی دارد که تشخیص شان با ماموگرافی راحت است ولی اینکه واقعا چند درصد شان می توانند سرطانی بشوند بسیار مایوس کننده است: نرخ تبدیل به سرطان چیزی در حدود نیم درصد برای همه عمر است.

اما به دلیل «زیادی آگاهی سازی» درباره این بیماری، اولا کسانی که اصولا نمی بایست بیمار شناخته می شدند، برچسب «زنده مانده از سرطان» خوردند و دوما در واکنشی اضطرابی، درآوردن کل پستان، همه گیر شد.

در مجموع، پرونده سرطان پستان نشان می دهد خطاهای ذهنی ما انسان ها در وزن کردن «ریسک» چقدر بالاست، چقدر به آنچه خود انجام می دهیم باور داریم و چقدر در مقابل واقعیت ها مقاومت نشان می دهیم. نویسنده این مطلب (در نیویورک تایمز)، خودش در سن پایین با سرطان در جا تشخیص داده شده و پستان ش را عمل کرده بود ولی دو دهه بعد دوباره مبتلا به سرطان شد. او از مدافعین سرسخت کمپین صورتی بود ولی حالا می گوید با کارهای دلخوشکنک مان، به شکست دادن سرطان کمک نکرده ایم.

منبع: +

ورزش 7 دقیقه ای

نیازی نیست برای ورزش کردن، روزی یک ساعت یا حتی بیست دقیقه زمان بگذارید. با این روتین 12 حرکت ورزشی که بر اساس آخرین تحقیقات و فقط بر مبنای زمانی 7 دقیقه، زمان بندی شده است می توانید به راحتی در منزل یا در هر مکانی این حرکات را انجام دهید.

در مقایسه با سایر ورزش های کوتاه مدت ولی پر بازده، این روتین ورزشی تمامی فعالیت های سنگین را در بازه زمانی کوتاه مدت تلفیق کرده است. مزیت دیگر آن این است که نیازی به هیچ تجهیزاتی ندارد و در هر جایی می توانید این ورزش ها را انجام دهید.

بین هر حرکت 10 ثانیه استراحت کنید و برای هر حرکت ورزشی فقط 30 ثانیه زمان بگذارید. همانطور که در تصویر بالا می بینید تنها چیزی که نیاز است وزن بدن خودتان و یک صندلی است، جالب است که این حرکات حتی برای کسانی که زیاد می نشینند نیز بسیار کارآمد است.

طبق این تحقیق اخیر، به جای سرزنش کردن شغل تان به دلیل زیاد نشستن، فقط باید غذای سلامت میل کنید البته با مقدار کنترل شده و روزانه ورزش کنید که با اختصاص فقط 7 دقیقه در روز می توانید این تفاوت را در زندگی خود ایجاد کنید. 

در واکنش به ترس از سخنرانی، چه اتفاقی در مغز می افتد؟

کف دست ها عرق می کند، قلب تند تند می زند، … حتما با این احساس ها آشنا هستید. چه برای 5 نفر سخنرانی کنید چه برای 50 نفر، در جمع صحبت کردن تجربه ای است که ناراحت کننده است. برای غلبه بر این ترس بهتر است در وحله اول این ترس را بشناسیم.

ترس از سخنرانی یا رفتن روی سن (صحنه) چیست؟

چنانچه تجربه سخنرانی داشته اید حتما هفته ها قبل از سخنرانی خود به این فکر می کردید که شنوندگان به این فکر می کنند که اصلا نمی دانید در مورد چه چیزی حرف می زنید. همه ما به عنوان انسان، در مورد آبروی خود نگرانیم. در مغز ما قسمت هایی وجود دارد که واکنش ما را به تهدیدها کنترل می کند، چنانچه این قضیه به آبرو و شهرت ما ربط داشته باشد، این کنترل مشکل می شود. تصور کنید چند مار سمی را درون یک جعبه بزرگ شیشه ای گذاشته اند، هر چقدر هم سعی کنید خونسرد باشید و صورت خود را نزدیک شیشه ببرید باز هم هنگامی که مارها به سمت شیشه یورش می برند شما صورت خود را به عقب خواهید برد. دلیل آن این است که حتی با تصور خطر نیز اراده ضعیف می شود، این واکنش، سندرم بجنگ یا فرار کن، نامیده می شود که یک پروسه طبیعی است و برای حفاظت از بدن در مقابل خطر در بدن ما انسان ها طراحی شده است.

چه اتفاقی برای مغز در هنگام سخنرانی می افتد؟

زمانیکه به عواقب منفی فکر می کنید، قسمتی از مغز به نام هیپوتالاموس فعال می شود که در نتیجه آن غده هیپوفیز، هورمون ACTH را ترشح می کند. این هورمون، غده فوق کلیوی در کلیه ها را تحریک می کند که در نتیجه آن آدرنالین در خون آزاد می شود.

 

درست در همین لحظه است که تغییرات ظاهری در بدن ما دیده می شود: گردن و سر به جلو متمایل می شود و ستون فقرات خمیده می شوند و حالت غوز کرده پیدا می کنید. این حالت نمایانگر قدرت تضعیف شده است و به اصطلاح بدن تمایل به رفتن در حالت جنینی را دارد.

 

چنانچه بخواهید در مقابل این تغییرات مقاومت کنید مثلا سر و گردن را بالا بگیرید و کمر را صاف کنید، دست ها و پاها شروع به لرزیدن می کند چرا که بدن به طور غریزی، احساس می کند در مقابل حمله قریب الوقوع قرار دارد. فشار خون بالا می رود و سیستم هضم به طور کل متوقف می شود، که در نتیجه آن اکسیژن و مواد غذایی به اندام های حیاتی نمی رسد. توقف سیستم هضم باعث می شود دهان خشک شود، خواندن مطالب از فاصله نزدیک، سخت می شود، در صورتیکه قدرت دید از فاصله دور بالا می رود مثلا به راحتی می توانید حالت چهره شنوندگان خود را ببینید.

3 عامل اصلی، این ترس را باعث می شوند:

  1.  ژن:

عوامل ژنتیک نقش بسیار مهمی در احساس ما نسبت به اضطراب در موقعیت های اجتماعی ایفا می کند. به عنوان مثال حتی جان لنون (John Lennon ، شناخته ترین و برجسته ترین موسیقیدان و خواننده گروه بیتلز) قبل از اجرای زنده روی صحنه، به حالت تهوع و استفراغ دچار می شده. برخی افراد به طور ساده از نظر ژنتیکی، احساس ترس بیشتری در هنگام صحبت در جمع، دارند.

    2- میزان مهارت:

 

از قدیم گفته اند «کار نیکو کردن از پر کردن است». مزیت اصلی تمرین کردن این است که مهارت شما را بیشتر می کند، هر چقدر که این مهارت بیشتر شود احساس اضطراب کاهش پیدا می کند و تأثیر احساس منفی در هنگام اجرا کمتر می شود. به عبارت دیگر هر چقدر در هنگام اجرا احساس راحتی بیشتر داشته باشید، احساس اضطرابی که در هنگام صحبت در مقابل جمع دارید کمتر می شود.

در سال 1982 برای تأیید این نظریه، تیمی از روانشناسان، شنا کردن برخی از شناگران را به تنهایی و در مقابل جمعیت، بررسی کردند. شناگران قوی تر به راحتی در مقابل تماشاگران شنا می کردند در حالیکه شناگران ضعیف تر اجرای بدی داشتند. جالب اینکه، شناگران قوی زمانیکه به تنهایی شنا می کردند اجرای جالبی نداشتند. این مسئله به این معنی است که اگر تمرین داشته باشید و کار خود را بلد باشید، در مقابل جمعیت اجرای بهتری حتی نسبت به زمان تمرین در تنهایی یا در مقابل یکی از دوستانتان، خواهید داشت.

3.     به خطر افتادن شهرت:

فرض کنید تجارت شبکه ای دارید و یا سخنرانی شما از تلویزیون پخش می شود، اگر خرابکاری کنید، امکان به خطر افتادن آبرو و شهرت شما بیشتر است. این وضعیت باعث می شود میزان آدرنالین در خون بیشتر شود که در نتیجه آن ترس و اضطراب بالا می رود. به طور مثال بسیاری از فروشندگان eBay (سایت فروش شبکه ای) احساس نگرانی بیشتری در کار خود دارند چراکه یک اشتباه کوچک به طور مستقیم در میزان فروش آنها تأثیر می گذارد یعنی یک بازتاب منفی آنها می تواند تاریخچه فروشندگان این سایت را زیر سوال ببرد و باعث از دست دادن مشتریان شود.

در یک مطالعه انجام شده در این شبکه فروش اینترنتی، دریافته اند نیک نامی یک فروشنده در این شبکه، 7.6 درصد به قیمت اقلام مورد فروش، اضافه می کند. درست است که حفظ کردن شهرت و اعتبار اهمیت دارد ولی همین حفظ اعتبار باعث می شود ترس از لغزش و خرابکاری در ما ایجاد شود که شاید منجر به از دست دادن فرصت های آینده شود.  

چطور این ترس را درمان کنیم؟

حالا که می دانیم چرا سخنرانی در مقابل جمع ترسناک است، بهتر است راه های غلبه بر این ترس را نیز بدانیم:

  • آمادگی از قبل:

آیا تا به حال نوازنده ای را دیده اید که ده دقیقه قبل از اجرا به تمرین بپردازد؟ یا کسی که قبل از اجرا اسلایدهای سخنرانی خود را تهیه کند؟ مسلما جواب منفی است. این کار اصلا امکان ندارد، همچنین منصفانه نیست برای افرادیکه 10، 20 یا 60 دقیقه از وقت خود را به شما داده اند این چنین رفتار شود. برای آمادگی به طور مثال می توانید از روش داستانی استفاده کنید به این صورت که مطالب خود را به صورت دست نوشته اسلاید بندی کنید.

 

این اسلایدها به شما کمک می کند تا مطالب اصلی از قلم نیفتند و برای هر مطلب اصلی یک مثال و هدف از طرح این مطلب بیان شود، یعنی: اول مقدمه، بعد مطلب اصلی شماره 1، بعد نکته اصلی و بعد مثال و به همین ترتیب مطلب اصلی شماره 2 و …. در آخر نتیجه را نیز مطرح کنید. این کار نیازمند وقت و تمرین است.

با این فرمت «نکته اصلی–مثال–نکته اصلی»، می توانید کل اجرای خود را در ذهن تصور کنید و همچنین باعث می شود راجع به موضوع اصلی سخنرانی خود عمیق فکر کنید. برای مقدمه، داستانی در مورد خودتان تعریف کنید، تا هم تصویری از خودتان را به شنوندگان بدهد و هم آنها بفهمند چرا باید به حرف های شما توجه کنند. در همان لحظه اول به شنوندگان خود بگویید چطور می خواهید به آنها کمک کنید تا آنها همچنان به حرف های شما گوش کنند. برای هر قسمت، جداگانه، 5 تا 10 دقیقه تمرین کنید بعد در نهایت کل سخنرانی خود را از مقدمه تا نتیجه، حداقل 10 بار بخوانید و تمرین کنید. استیو جابز، صدها ساعت را به تمرین سخنرانی های خود اختصاص می داده تا بهترین معرفی را از محصولات اپل داشته باشد.

  • طوری تمرین کنید که انگار واقعی است

در هنگام تمرین، موقعیت محیطی صحنه سخنرانی را به همان صورتی که می خواهید سخنزانی خود را ارائه دهید آماده کنید. مزیت این روش این است که انرژی روانی کمتری را صرف فکر کردن به جزئیاتی می کنید که هنگام اجرای واقعی پیش می آید. در سال 2009، گروهی از محققین MIT ، یافتند زمانیکه محرک های بصری زیادی در مقابل ما قرار می گیرند، فقط یک یا دو محرک، مغز را فعال می کند؛ این یافته نشان می دهد ما فقط قادر هستیم روی یک یا دو چیز تمرکز کنیم.

تنها چیزی که شما در هنگام سخنرانی باید روی آن تمرکز کنید این است که با شنوندگان خود ارتباط داشته باشید و انتقال مفاهیم را بالا ببرید. نباید تمرکز شما هنگام سخنرانی واقعی با نگرانی اینکه بعد از این اسلاید چه پیش می آید یا کجای صحنه بایستید، به هم بخورد. هنگام تمرین، لپ تاپ خود را همان جایی که در سخنرانی واقعی می گذارید، قرار دهید. سخنرانی خود را قبل از اجرا حداقل در مقابل یک نفر اجرا کنید یا صدای خود را ضبط کنید تا ترس از در مقابل جمع بلند شدن و صحبت کردن را نداشته باشید.

  • دقایقی قبل از اجرا را به انجام حرکات خاص اختصاص دهید

بالاترین میزان استرس، چند دقیقه قبل از اجراست. برای غلبه بر این احساس، به مکانی بروید و دستهای خود را بالا ببرید و چند نفس عمیق بکشید. این تمرین، هیپوتالاموس را فعال می کند که در نتیجه آن هورمون هایی آزاد می شوند که آرامش را ایجاد می کنند.

 

  • دفعات سخنرانی در مقابل جمع را زیاد کنید

اگر می خواهید بهتر و بهتر سخنرانی کنید باید این کار را مرتب انجام دهید. هر بار که صحبت می کنید احساس استرس کمتر و راحتی بیشتری را خواهید داشت. به طور مثال ساده ترین کاری که می توانید انجام دهید این است که مثلا در مقابل اعضای خانواده خود در مورد اهمیت رفتن به تعطیلات بلند صحبت کنید. در هر صورت هر کاری که می تواند به شما در انجام بهتر این کار کمک کند، را انجام دهید.

  • کمتر در صحبت های خود مکث کنید

هر چقدر در سخنرانی های خود کمتر مکث کنید و از  ا….. آه …….. استفاده نکنید، حواس تان کمتر پرت می شود. با خود تمرین کنید تا از این اصوات استفاده نکنید حتی در صحبت های روزمره خود نیز از این اصوات استفاده نکنید. یکی از راه هایی که می تواند در این زمینه به شما کمک کند، روش چانکینگ (Chunking) است. به این صورت که حروف اول کلمات اصلی را به هم وصل کنید و یک کلمه ایجاد کنید تا راهنمایی برای مطالب اصلی باشد. این کار به شما کمک می کند تا ریتم صحبت کردن شما یکدست شود و دیگر از اصوات پرکن مثل آه….. اِ…… استفاده نکنید.

 

 

 

 

 

چرا بعد از زمان دانشگاه دوست پیدا کردن سخت می شود؟

آخرین زمانی که دوست جدید پیدا کردید، چه زمانی بود؟ البته منظور از دوست، کسی است که بسیار با او صمیمی باشید و در لحظات خاص و بسیار حساس به او زنگ می زنید و با او صحبت می کنید، نه کسی که سرکار با او آشنا شدید و فقط در محل کار با هم صحبت می کنید. اگر سن 30 را رد کرده باشید احتمالا متوجه این مسئله شده اید که دوست پیدا کردن در این سن سخت می شود. در اینجا می خواهیم به دلیل این مسئله بپردازیم.

  • زمان کافی نداشتن

می توان اولین دلیل را زمان کافی نداشتن برای دوست پیدا کردن، دانست. اگر شاغل باشید حداقل هفته ای 50 ساعت کار می کنید، اگر متأهل هستید و بچه دارید و مسئولیت های بیشتری دارید و … به طور کل زمان کمی برای کارهای دیگر خواهید داشت. در تحقیقی که به عمل آمده میزان وقت آزاد اکثریت زنان بین سنین 25 و 54 کمتر از 90 دقیقه در روز گزارش شده است و 29 % آنها کمتر از 45 دقیقه در روز وقت آزاد داشته اند. این حتی برای دیدن یک فیلم سینمایی هم زمان کافی نیست چه برسد به دوست پیدا کردن و با دوست وقت گذراندن.

طبق نظریه روانشناسان: «زمانیکه افراد به میانسالی نزدیک می شوند روزهای اکتشافات جوانی به پایان می رسند. برنامه ریزی ها فشرده می شود و اولویت ها تغییر می کنند و برای دوست شدن نکته سنج تر می شوند.  دیگر مانند 20 سالگی نمی توان دوست صمیمی پیدا کرد. در این سن باید به داشتن و یا یافتن دوستانی که موقعیتی هستند اکتفا کرد.»

حتما بعد از زمان دانشگاه با افراد زیادی در محل کار، در همسایگی و در موقعیت هایی مانند جلسات اولیا و مربیان در مدرسه بچه ها، آشنا شده اید. شاید با آنها رابطه خوب داشته باشید و شماره تلفن رد و بدل کرده اید، ولی به نظر می رسد یک مانع نامرئی بین شما و آنها برای صمیمی شدن وجود دارد. دلیل آن مشخص است ما به اندازه کافی وقت نداریم با دوستان صمیمی که از بچگی با آنها دوست بودیم، در تماس باشیم چه برسد به اینکه در این سن، کسی را برای صمیمی شدن بیازماییم و بعد یک رابطه صمیمی و نزدیک را با او برقرار کنیم.

طبق نظریه روانشناسان: «زمانیکه افراد به سن میانسالی می رسند دیگر تمایل به تعامل با افراد زیاد را ندارند و دوست دارند با همان دوستان صمیمی که از قبل دارند در تماس باشند. دلیل آن این است که در انسان ها یک ساعت درونی وجود دارد که در مواقع خاص به صدا در می آید که یکی از این موقعیت ها، رسیدن به 30 سالگیست. این سن یادآور این است که افق زندگی کمی کوچکتر شده است و باید کمی از اکتشافات دست کشید و تمرکز را بر حال و همین جا گذاشت.»

  • دوست پیدا کردن  در بزرگسالی، دیگر یک نیاز نیست

 

دلیل دیگری که وجود دارد این است که وقتی جوان تر هستیم، دوست پیدا کردن یک ضرورت است. از زمان کودکستان تا فارغ التحصیلی از دانشگاه، دوست پیدا کردن یکی از مهم ترین توسعه های شخصیتی و اجتماعی ما محسوب می شود؛ حتی می توان گفت انتخابی نیست بلکه اجباری است. ما برای اینکه بفهمیم چه تناسبی با دیگران داریم، چطور موقعیت های اجتماعی را هدایت کنیم و چه کسانی در لحظات خاص به ما کمک می کنند (مانند لحظاتی که در مدرسه بچه های زورگو اذیت تان می کنند یا در روابط گیج کننده قرار می گیرید)، باید دوست پیدا کنیم.

البته زمانیکه در مدرسه هستیم اینطور به مسئله نگاه نمی کنیم و خالی از هر گونه تبعیض و به صورت تقریبا غیر ارادی با دیگران دوست می شویم مثلا فقط به این دلیل که برای چند ساعتی بر روی یک نیمکت در کنار کس دیگری نشسته ایم.

وقتی به بزرگسالی می رسیم و وارد دنیای واقعی می شویم، دیگر برای فهمیدن اینکه چه کسی هستیم نیازی به دوست نداریم.

در بزرگسالی چه کار می توان کرد تا دوست پیدا کنیم؟

برای افرادیکه به دنبال دوست جدید هستند مانند کسانیکه به شهر جدیدی نقل مکان کرده اند، شغل عوض کرده اند یا از دوستان قدیمی دور افتاده اند، می توان گفت با یک چالش رو در رو هستند. همه ما به حدی مشغول هستیم که دیگر کمتر از قبل به سه ضرورت دوست صمیمی پیدا کردن طبق نظریه جامعه شناسان فکر می کنیم. این سه ضرورت: رابطه نزدیک، تعاملات تکراری و ناخوشایند، و جائیکه افراد اجازه دهند حفاظ های شخصیتی خود را کنار بگذارند (مانند دانشگاه).

ولی آیا تمام این موارد به این معنی است که دیگر در سن 30 سالگی نمی توانیم با کسی دوست شویم؟ مسلما خیر به این معنی نیست که امکان دوست پیدا کردن نداریم.  دوستی مانند تسمه نقاله است، شاید فقط به این نیاز داریم که نگرش خود را به دوستی تغییر دهیم. در هر صورت شما باید به دوست پیدا کردن در این سن و در این دنیا با ذهنیت جدید خود فکر کنید. به بیرون بروید با کسانی که علایق مشابهی با شما دارند معاشرت کنید، در کلاس های ورزشی یا مثلا در تیم های ورزشی شرکت کنید، یک سرگرمی جدید برای خودتان درست کنید یا حتی سفر کنید و در سفر با کسی آشنا شوید. کار دیگری که می توانید انجام دهید این است که مهمان نواز باشید و در خانه خود ساعت های شادی را مثلا برای صرف شام با دوست جدیدتان برنامه ریزی کنید و کاری کنید تا مکان مناسب برای یکی از آن ضرورت های دوست یابی میسر شود که همان کنار گذاشتن حفاظ های شخصیتی است.

 

در هر صورت ساختن بنای دوستی نیازمند تلاش و سرمایه گذاری عاطفی است. حتی اگر آدم خجالتی باشید باز هم پتانسیل دوستی در شما وجود دارد چرا که مهم نیست در چه مرحله ای از زندگی هستید، دوست شدن گاهی با شانس توأم است و بدون اینکه انتظارش را داشته باشید اتفاق می افتد.

البته با وجود تمام سختی هایی که ممکن است دوست پیدا کردن در این سن داشته باشد، مزیت هایی را نیز به همراه دارد:

  • دوستی های جدید را می توانید بیشتر بر اساس علایق مشترک جدید بنا کنید. علایقی که سابقا مثلا در دوران مدرسه یا دانشگاه در شما وجود نداشته است.
  • برای دوست پیدا کردن محدودیتی ندارید، می توانید جدا از محدودیت سنی، در اینترنت یا حتی در محدوده های محلی خود، دوست پیدا کنید.
  • دوستی های جدید آرامش بخش تر خواهند بود چراکه به عنوان بزرگسال می دانید از دوستانتان چه می خواهید.
  • از وقت گذرانی خود با دوستان جدید قدر دان تر خواهید بود چرا که دیگر مانند زمان دانشگاه وقت زیادی برای با هم بودن نخواهید داشت.

در واقع هر چقدر آگاهی شما بالاتر رود کیفیت رابطه تان در دوستی قوی تر خواهد شد و به مرور زمان با ادامه دوستی به رابطه بسیار عمیقی خواهید رسید.