واقعیت هایی درباره آزمایش های دکتر میلگرم

در اوایل دهه ی ۶۰ میلادی، استنلی میلگرم آزمایشی ترتیب داد که در آن به افراد عادی دستور داده می شد که به یک غریبه، شوک های دردآور بدهند. طبق گزارش او ۶۵٪ افراد حتی بعد ازین که فرد دچار درد می شد، اعتراض می کرد، از درد قلب شکایت می کرد و یا عکس العمل حیاتی نشان نمی داد به اعمال شوک بر او ادامه می دادند.
شوک ها جعلی بودند و البته طبق گفته میلگرم، فردی که بر او شوک ها داده می شد یک بازیگر بود. چیزی که آزمایش در رابطه با طبیعت آدمی می گفت بسیار تکان دهنده و آزاردهنده است. میلگرم، در دانشگاه Yale نوشت که “سوژه ها مسئولیت شوک دادن و آزار افراد را به آزمایش کننده نسبت می دادند و خود مسئولیتی قبول نمی کردند. به نوشته ی میلگرم سوژه ها مسئولیت اخلاقی برای خود قائل نبودند و خود را تنها ماموری برای اجرای فرامین عامل خارجی می دانستند. به عبارتی دیگر، بیشترمان، نازی های احتمالی هستیم.

تا اینجای کار را همه شنیده ایم، اما نکته ازین جا آغاز می شود.

کتاب “پشت صحنه ی ماشین شوک: داستان ناگفته ی آزمایشات روانشناسی مشهور میلگرم” روشها و نتیجه گیری میلگرم را به زیر سوال می برد.
نویسنده، جینا پِری، روانشناس استرالیایی، آرشیو Yale را زیر و رو کرده و سوژه های مورد آزمایش را رهگیری نموده است.
او، اطمینان میلگرم در توضیح این امر که سوژه ها تصور می کردند که در حال دادن شوک واقعی به افراد هستند را زیر سوال برده است. طبق گفته ی میلگرم یک چهارم سوژه ها متوجه شده بودند که شوک ها واقعی نیستند و آزمایش را به عنوان بازی در نظر گرفته بودند ولی پری بر این عقیده است که طبق داده های آرشیوی Yale، نیمی از سوژه ها پی به این حقیقت برده بودند.
به گفته ی میلگرم سوژه هایی که فرد را مورد شوک قرار داده بودند – حتی تا سر حد مرگ – بعد ازین که به آنها گفته می شد که همه چیز بازی بوده است، با اطمینان می گفتند که از ابتدا می دانستند که موضوع جدی نیست و در یک آزمایش قرار دارند. پری، این گفته ی میلگرم را هم زیر سوال می برد و می گوید که او هر گاه که داده ها به نفعش بوده اند از آنها استفاده کرده است و هر گاه که برایش مناسب نبوده است، آنها را در نظر نگرفته است. به گفته ی پری، ایشان زندگی خیلی از سوژه ها را مورد بررسی قرار داده و مشاهده کرده است که آنها در زندگیشان دستوراتی را کاملا به صورت مختارانه انجام داده اند.

با جستجوی آرشیوهای آزمایش، پِری به قسمتهایی از آزمایش ها که میلگرم منتشر نکرده است برخورده است. او به این قسمت ها، نام “مخفی” می دهد. در آزمایش رسمی، میلگرم، سوژه ی مورد شوک را فرد بازیگری نامیده است اما شواهد پری نشان می دهد که در مواقعی، میلگرم علاقه مند بر این بوده است تا ببیند اگر سوژه ها همدیگر را بشناسند چه اتفاقی می افتد.
میلگرم به این نکته پی برد که وقتی سوژه ها قربانی ها را می شناختند احتمال این که آنها از ادامه آزمایش منصرف شوند بسیار بیشتر می شد. سه جفت از موارد آزمایش با هم خویشاوند بودند: دو باجناق، عمو و برادرزاده، پدر و پسر. در هر سه این موارد، سوژه خواستار توقف آزمایش شده است و در هیچ کدام ازین سه مورد ولتاژ نهایی ۴۵۰ ولت به قربانی داده نشده.
پری می نویسد که میلگرم در تلاش خود مبنی بر “بریدن ارتباطات خانوادگی و دوستی از طریق فرمان” ناکام بوده است و آزمایش او در این موارد به جای اندازه گیری فرمانبری افراد به معیاری برای سنجش قدرت عشق تبدیل شده است.

 

منبع: +

یک نظر دربارهٔ «واقعیت هایی درباره آزمایش های دکتر میلگرم»

  1. چیزی که پری گفته یه جوریه! من روانشناسی نخوندم اصطلاحشو یادم نیست. ولی تو روانشناسی اجتماعی یه خطایی تو ذهن انسان ها هست که وقتی بهمون میگن, این اینطوری بوده, همه میگیم آره میدونستم! حتی خودمون هم باور میکنیم که میدونستیم. در صورتی که حقیقت اینه که نمیدونستیم و تحت تاثیر این خطا هستیم. پس وقتی پری به داوطلبا گفته اون یارو بازیگر بوده, شنیدن جوای آره من از اول میدونستم بعید نیست

نظرات بسته شده‌اند.