در ابتدا بهتر است به یک داستان واقعی توجه کنید داستانی در مورد شخصی به نام ایگناز سِمِل ویز ، یک دستیار پزشک اهل اتریش، که در اولین کلینیک زایمان در وین کار می کرد. این واقعه به دهه 1840 برمی گردد زمانیکه بیمارستان ها مکان خطرناکی برای زایمان زنان محسوب می شد 10% کسانی که برای وضع حمل به این بیمارستان می رفتند در اثر تب پورپرال جان خود را از دست می دادند. برای این دستیار پزشک این مرگ و میر بسیار تعجب برانگیز بود و به همین دلیل تصمیم گرفت سر از راز و رمز این ماده مرگ آور در بیاورد. با تلاش بسیار شروع به آزمایش کرد ولی به هیج نتیجه ای نمی رسید تا اینکه در سال 1847 در اثر یک اتفاق او متوجه این مسئله شد که اگر پزشکان قبل از عمل جراحی زنان حامله، دست خود را با آهک کلر بشویند این ماده مرگ آور از بین می رود. آمار مرگ و میر در این کلینیک به صفر رسید و  به قول معروف معما چو حل گشت آسان شود. ولی داستان به خوبی و خوشی تمام نمی شود. مسئله به این سادگی، برای پزشکان گران آمد و آنها نخواستند بپذیرند فقط با شستن یک دست می توانستند جان هزاران مادر را نجات دهند. بنابراین این نظریه کاربردی را نپذیرفتند و ایگناز سِمِل ویز را به محاکمه  کشاندند و نه تنها از بیمارستان بلکه از شهر وین نیز اخراج کردند. البته او نیز شکایتهایی کرد ولی چون یک دستیار پزشک بود نتوانست کاری از پیش ببرد. وی داستان زندگی اسفناکی داشت می توانست به دلیل این کشف بی نظیر زندگی خوبی برای خود داشته باشد. ولی به مشروب روی آورد و به دلیل رفتارهای نادرستی که از خوردن مشروب از او سر می زد او را در یک تیمارستان بستری کردند و در نهایت در سن 47 سالگی در اثر عفونت یک زخم جان خود را از دست داد.

هیچ کس دوست ندارد اشتباه کند

در روانشناسی مقوله ای به نام ناهنجاری شناختی (Cognitive dissonance) وجود دارد که با هزاران آزمایش نشان داده است که انسانها دوست ندارند اشتباه کنند. فکر می کنید چرا پزشکان حرف دستیار خود را نپذیرفتند؟ چون نمی خواستند بپذیرند که اشتباه کرده اند. ما دوست نداریم اشتباه کنیم، دوست هم نداریم کسی اشتباه مان را به ما خاطر نشان کند چراکه دوست نداریم اشتباهمان را جبران و یا عذرخواهی کنیم.

ولی همانطور که در داستان متوجه شدید عادت اشتباه کردن و جبران نکردن، بسیار خطرناک است و می تواند به ضرر خودمان تمام شود. به طور مثال آیا بهتر نیست در محیط کارتان شما را مورد ارزیابی قرار دهند تا اینکه به ناگهان به شما بگویند که اخراج شده اید؟ این بدترین توصیه است که می گویند برابر با هر انتقاد از طرف مقابل تعریف و تمجید هم بکنید، یا هر بازخورد منفی را در یک بازخورد مثبت به طرف مقابل نشان دهید؛ به این دلیل که نباید اعتماد به نفس افراد را جریحه دار کنیم. در صورتیکه اگر می خواهید بهتر شوید و رشد کنید باید در ابتدا بدانید که کجا هستید و چه می کنید.

واقعیت را نمی توان شکست داد

داستان زندگی ایگناز سِمِل ویز بعد از مرگ او و بعد از ثابت شدن تئوری میکرب توسط سایر پزشکان، به پایانی خوش رسید. او به یک قهرمان بین المللی تبدیل شد، امروز خانه او یک موزه است و دانشگاه ها و بیمارستانهایی است که به نام او نام گذاری می شوند. کشور اتریش تصویر او را بر روی سکه طلایی 50 یورویی ضرب کرده است. پزشکانی که تئوری او را نپذیرفتند و مخالف او بودند قاتلین کوته فکر شناخته شدند. هر چقدر هم که سعی کنید نمی توانید واقعیت را شکست دهید. واقعیتی که در این داستان وجود داشت در نهایت روی خود را به انسانها نشان داد. با وجود همه تلاشی که مخالفان سِمِل ویز در حق او کردند با اخراج او از بیمارستان و از کشورش و به محاکمه کشاندن او و نوشتن کتابهای قطور در رد تئوری او، باز هم این واقعیت بود که پیروز شد. سِمِل ویز برنده شد و مخالفان او به بازندگان ابدی تبدیل شدند.

همین داستان را در زندگی خود تصور کنید. اگر رئیستان به جای سرزنش شما  مسئولیت مشکل سازمان خود را به گردن بگیرد آیا او را بیشتر دوست ندارید؟ اگر پزشک تان صادقانه به شما بگوید اشتباه کرده است آیا او را ترجیح نمی دهید؟ اگر سیاستمداری در شکست پیشنهادش به وضوح صحبت کند آیا بیشتر به او اعتماد نمی کنید؟ زمانی که استرس و نگرانی بر ما غالب می شود ما به بدترین عادات مان رجوع می کنیم : فکر می کنیم باید در این شرایط بیشتر بجنگیم. در صورتیکه بهتر است آرام نفس بکشیم، خونسرد باشیم و بگذاریم خود واقعی مان کنترل اوضاع را بدست بگیرد نه غرایز شرورمان.

چطور واقع بینانه به خودمان بنگریم

مسئله این است که ما از زاویه دید خودمان به دنیا نگاه می کنیم و حتی اشتباهاتمان از دید خودمان منطقی به نظر می رسند. وقتی ما اشتباه می کنیم، دلیلی برای آن داریم و وقتی دیگران اشتباه می کنند می گوییم خرابکارند. عادت واقع بینانه نگاه کردن به خود، به آسانی به دست نمی آید. ولی اگر می خواهید بهتر از این باشید باید این عادت را در خود نهادینه کنید. در غیر این صورت باید منتظر تعریف و تمجیدها باشید که شما را به این باور برساند که بی عیب و نقص هستید. در این زمینه راه کارهایی وجود دارد که ما به برخی از آنها اشاره می کنیم :

1-    شکست ها و اشتباه های خود را بپذیرید.

بدترین های خود را باور کنید. به خاطر داشته باشید : خیلی بهتر است که بدانید آدم خودخواه و بی اخلاقی هستید تا اینکه به این خواب گردی در زندگی خود ادامه دهید و تنها کسی باشید که از این واقعیات بی خبر است.

2-   از تعریف و تمجیدهای بی مورد پرهیز کنید.

سعی نکنید واقعیت های سخت زندگی خود را با رنگ ولعاب جلوه دهید. ساده بیان کردن مسائل، برخورد با آنها را ساده تر می کند.

3-  پیش فرضهای خود را معکوس کنید.

هر زمان که خود را در حال شکایت کردن از کسی دیدید همانجا بایستید و از خود بپرسید : آیا کس دیگری نیز همین شکایت ها را از من دارد؟

4-   با تحسین نگاه کنید نه با تحقیر.

مسئله این است که می خواهیم بهتر شویم پس باید با افرادی معاشرت کنیم که از ما بهترند . برخی افراد به اشتباه برای اینکه بهتر دیده شوند با افرادی معاشرت می کنند که از آنها بدتر هستند.

5-   از خود انتقاد کنید.

اگر انتقاد کردن را از خود شروع کنید و به دیگران نشان دهید که مشکلی با انتقاد شدن ندارید، دیگران احساس راحتتری در هنگام گفتن واقعیت در مورد شما دارند. دلیل اصلی انتقاد نکردن این است که افراد از واکنش طرف مقابل می ترسند. بنابراین بهترین راه این است که انتقاد کردن را از خودمان شروع کنیم تا این ترس در دیگران از بین برود.

6-   با دوستان راستگو معاشرت کنید.

پیدا کردن دوستانی که صادقانه واقعیت را در مورد شما بگویند بسیار مهم است. هستند افرادی که به طور مادرزادی راستگو هستند و همچنین افرادی که امکان ایجاد یک رابطه صادقانه با آنها وجود دارد. بنابراین امکان داشتن این دوستان صادق بعید نیست. البته سخت است که بتوان واقعیت های زننده را در مورد دوستمان به خودش بگوییم و از واکنش او نترسیم؛ برخی افراد برای اینکه از این واکنش ها در امان باشند، بازخوردهای بی نام و نشان به دوستشان می دهند یعنی انتقاد می کنند ولی نه از طرف خودشان بلکه به طور کلی انتقاد می کنند.

7-  به انتقادات گوش دهید.

از آنجائیکه یافتن دوستان صادق به ندرت اتفاق می افتد پس بهتر است وقتی دوستانی صادق یافتیم، زمان انتقاد، خوب به آنها گوش دهیم. البته گاهی ممکن است وسوسه شویم و بخواهیم نظر دوستان دیگر را جویا شویم که البته مشخص است همه آنها تعریف و تمجید می کنند. برای اینکه وسوسه نشوید باید تمرین کنید تا این تعریف و تمجیدها را نادیده بگیرید و فقط به شخصی که با شما صادق است گوش کنید.

8-  دیدگاه های بیرونی را قبول کنید.

همانطور که قبلا گفته شد همه ما در کله های خودمان محسور شده ایم، جائیکه تمام اشتباهاتمان منطقی است. به همین دلیل سعی کنید کمی خود را از بیرون نگاه کنید و دیدگاه های دیگران را در مورد خودتان بررسی و ارزیابی کنید.