همه ما قادر هستیم انتقاد کنیم و راه آن را بلد هسیتم. در مورد کارهای دیگران و اشاره کردن به عیب ها به راحتی می توانیم انتقاد کنیم. ولی برای خلاقیت و ایجاد کردن احساس می کنیم در توانایی ما ایرادی وجود دارد و می گوییم دلیل آن این است که انسان خلاقی نیستیم؛ در صورتیکه دلیل آن این است که برای انتقاد کردن به دلیل طبیعی بودن، مرتب آن را انجام می دهیم و تبدیل به تمرین روزانه ما می شود؛ ولی برای خلاقیت، تمرین نمی کنیم و فکر می کنیم خلاقیت باید یک منبع طبیعی و درونی داشته باشد.
سوال این است که چه کسی اولین قدم را برمی دارد؟ ابتکار در یک پروژه، بلاگ، مقاله ای در ویکیپدیا یا یک سفر کوتاه خانوادگی اینها همه چیزهایی نیست که به طور طبیعی به ذهن افراد برسد؛ این افراد برای این کارها با چالش هایی دست و پنجه نرم می کنند؛ حتی ممکن است این افراد برای انجام این کارها مسئول هم نباشند. افراد کمی هستند که باور دارند قادر به ابتکار مفید و موثری هستند. ولی درست برعکس تقریبا همه افراد باور دارند که قادر به اصلاح کردن دیگران و بازخورد دادن به دیگران یا همان انتقاد کردن هستند.
نویسنده ای در این مورد می گوید : «فکر نمی کنم کمبود هنرمندان به دلیل کمبود افراد خلاقی باشد که به طور ذاتی هنرمند هستند؛ خلاقیت ربطی به توانایی ذاتی برای خلق کردن ندارد. فکر می کنم مسئله خلاقیت به باور و ایمان شخص برمی گردد، ایمان به اینکه برای شما انجام کاری ممکن و قابل قبول است. درهای خلاقیت فقط برای مدتی کاملا باز هستند ولی به اکثر افراد اینطور القا می شود که شغل آنها فقط دنیا را کپی یا اصلاح می کند ولی نمی تواند دنیایی را طراحی کند.»
کار ما در زندگی دیدن خطاهای دیگران و گرفتن اشتباهات و انتقاد کردن، نیست. وقتی به این نتیجه می رسید که چیزی را از بین ببرید و خراب کنید به این فکر کنید که به جای از بین بردن چه چیزی را می توانید بسازید.