مغز- نه می توان با آن زندگی کرد نه می توان بدون آن زندگی کرد. بدون تکامل این اعجاز در جمجه معلوم نبود الان کجا بودیم؛ اما گاهی مغز ما به نفع ما عمل نمی کند و این زمانی است که ما باید به یاد داشته باشیم که هر چیزی که به مغز ما خطور می کند به نفع ما نیست و فقط به دلیل اینکه از مرکز کنترل بدن به ما ابلاغ شده عاری از غلط است. در اینجا 10 مورد از مواردی که مغز بر علیه ما عمل می کند آورده شده است و در کنار آن 10 پیشنهاد برای مبارزه با این عملکردها آورده شده است:
1- مغز به شما می گوید که شما بیش از آنکه تصور کنید انگیزه دارید.
مغز ما عادت بد حیله زدن به ما را دارد. به ما اینطور القا می کند که اگر موفقیتهایی را تا به حال داشته ایم باز هم بنا بر نتیجه گیری موفقیت های قبلی، موفقیت های جدیدی را پیش رو خواهیم داشت. روانشناسان به این نقطه ضعف مغز «تعصب نگهداری» می گویند که بسیار مهلک است چراکه دقیقا زمانی که فکر می کنیم در اوج بازی هستیم ما را زمین می زند. مثالی که می توان در این مورد زد رژیم غذایی است حتما دیده اید چند مورد از این رژیم های موفقیت آمیز به یک فاجعه کامل مبدل شده و بیش از آنکه باعث لاغری شود باعث اضافه وزن بیشتر شده است.
حالا چه کار کنیم: زمانی که کار خود را درست انجام می دهید از موفقیت خود لذت ببرید اما همیشه آگاه باشید که ممکن است داستان طور دیگری ورق بخورد.
2- مغز فکرهای زیادی را بیش از امکان تصور شما در سرتان می پروراند.
مغز همه انسانها همیشه مشغول تولید چیزی است که دانشمندان به آن «افکار اتومات» می گویند. و چون هر فکری یک اتفاق فیزیکی است یک سیگنال الکتریکی در مغز شما به جنب و جوش می افتد. این کار عواقب فیزیکی را نیز به دنبال دارد یعنی به طور لحظه ای اسیر فکری می شوید که دارید حالا مهم نیست چقدر ناچیز و بی اهمیت باشد وبرای نظم بخشیدن به این آشفتگی و تمرکز بر روی مسائل مهم به انظباط نیاز دارید.
حالا چه کار کنیم: به خودتان متذکر شوید که افکار اتومات دقیقا همین هستند: اتومات، به همین دلیل شما نمی توانید آنها را کنترل کنید اما می توانید تمرکز بر روی آنها را کنترل کنید.
3- مغز، شما را به سمت بدترین ترس هایتان سوق می دهد.
اندیشناکی یا پرسه زدن های ذهنی لزوما چیز بدی نیست اما مغز ما عادت دارد ما را به این سمت هول بدهد مانند این است که در این فضا آبی باشد که مغز آن را پر از کوسه می کند. متوجه شده اید که بعد از این افکار طولی نمی کشد که وارد حالت ترس و وحشت در مورد وضعیت شغلی یا مالی یا رابطه ای خود می شوید.
حالا چه کار باید بکنیم: هر وقت که خود را در این حالت منفی اندیشناکی احساس کردید از خودتان بپرسید آیا دارید کاری می کنیدکه راه حل ایجاد شود یا خیر. اگر جواب خیر است تمرکز خود را تغییر دهید و از آن حالت خارج شوید.
4- مغز حواس شما را پرت می کند تا فشار را از شما بردارد.
همه ما زیر بار فشارهای مختلفی هستیم و گاهی نیاز به تفریح یا یک تغییر جهت خوبی داریم تا زیر بار فشار له نشویم. بنابراین مغز ما، البته اگر ما به او این اجازه را بدهیم، ما را از این فکر به آن فکر می برد تا آژیر این فشار به صدا در نیاید و ما زیر بار این فشارها از بین نرویم. به همین دلیل است که مغز نسبت به تهدیدها حساس است و از آنها جلوگیری می کند. خوب چه چیز بهتر از پیدا کردن حواس پرتی هایی که برای مغز تهدی آور نباشند؟
حالا چه کار باید بکنیم: از حواس پرتی نترسید چراکه گاهی ما به آن نیاز داریم اما اگر خود را کاملا گیج و حواس پرت احساس کردید قبل از آنکه در ناکجا آباد گم شوید خود را چک کنید.
5- مغز، شما را به این فکر می اندازد که می توانید ذهن ها را بخوانید و آینده را پیش گویی کنید.
مغز ما خطاهای فکری زیادی دارد که دو تای آنها برای روابط آسیب زننده هستند. اولین خطا این است که ما فکر می کنیم که می دانیم طرف مقابل ما به چه چیزی فکر می کند حتی اگر ما پایه محکمی برای این افکارمان نداشته باشیم. دومین خطا این است که ما فکر می کنیم که می دانیم طرف مقابل می خواهد چه کاری انجام دهد. در واقعیت ما هیچ کدام این کارها را نمی توانیم انجام دهیم و فقط تصور می کنیم که می توانیم.
حالا چه کار باید بکنیم: زمانی که خود را در این حالت ذهن خوانی دیدید از خودتان بپرسید بر اساس چه مدرکی اینطور فکر می کنید. اگر مدرک تان بی اساس بود که همین طور هم هست، آن فکر را رها کنید. اگر این کار را نکنید و به این کار ادامه دهید بیش از آنچه فکر کنید به خود آسیب می زنید.
6- مغز پیامهای درهمی به شما می فرستد که به دنبال چیزهای خوب و پاداش آور باش.
مغز عضوی از بدن است که همیشه در جستجوی پاداش و سود است، چه محسوس و چه نامحسوس، اما مشکل اینجاست که مغز به چیزی مجهز نیست که بتواند تشخیص دهد کدامیک از آنها برای ما بهترین هستند و ما به دنبال کدامیک برویم و همین منجر به یک درگیری ذهنی می شود که انرژی خود را معطوف به انجام چه کاری کنیم.
حالا چه کار باید بکنیم : آگاه باشید که مغز شما اینطور تنظیم شده که به دنبال پاداش و سود باشد اما شما باید درجه ای از کنترل را روی چیستی و چرایی آن چیزی که می خواهید به دنبال آن بروید بر سر راه خود بگذارید و بدانید که در چه زمانی می خواهید در جستجوی آن باشید. به عبارت دیگر هواپیمای زندگی خود را از حالت اتوپایلوت در آورید و خودتان کنترل را به دست بگیرید.
7- مغز، اینجا، آنجا، همه جا به دنبال الگو می گردد.
مغز به طور استثنایی در پیدا کردن الگو مهارت دارد و البته چیز خوبی است چراکه گاهی دنبال کردن یک الگو برای بقا ضروری و واجب است. مشکل اینجاست که موتور جستجوی الگوی مغز به طور تمام وقت روشن است. که این باعث می شود ما حساس شویم و الگوهای بی معنی را به اتفاقات ناگذرا تبدیل کنیم.
حالا چه کار باید بکنیم: خیلی ساده است آگاه باشید که مغز شما همیشه به دنبال الگوست و شما خودتان باید با ایجاد انظباط، الگوهای بیمعنی را از الگوهای معنی دار جدا کنید.
8- مغز، ما را به سمت گسترش اعتماد سوق می دهد بدون اینکه بداند این اعتماد دوطرفه هست یا نه.
مغز ما اینطور رشد کرده است که با سایر مغزها ارتباط برقرار می کند. ما انسانها در مجموع موجوداتی اجتماعی و وابسته به هم هستیم. متأسفانه این میل شدید مغز به گسترش اعتماد، حرکت عاقلانه ای نیست. چراکه جمعی از انسان ها برگشت این حالت را ندارند یعنی از اعتماد شما سوء استفاده می کنند ولی این میل مغز باعث می شود شما را مطمئن کند که آنها هم مثل شما فکر می کنند و قابل اعتمادند. در واقع مغز واقعا می خواهد آنها را باور کند ولی واکنش این قبیل افراد عوارض بدی را دارد.
حالا چه کار باید بکنیم : به یاد داشته باشید که اعتماد کنید ولی بررسی کنید آیا دیگران آن کسی که می گویند هستند یا خیر. گاهی هم باید اعتماد مغز خود را سرکوب کنید و خودتان را از آسیب خوردن حفظ کنید.
9- مغز شما کاری می کند که احساس کنید همه چیزهای اطراف تان فوری و اضطراری هستند.
«این کار باید فورا انجام شود». واقعا اینطور است؟ اگر متوجه شده باشید تقریبا هر زمان که کسی سرکار، مخصوصا، رئیس تان کار جدیدی را برای شما می آورد ذاتا به نظر فوری می آید. اما آیا واقعا اینطور است؟ اکثر مسئولیت های ما فوری نیستند اگر چه ممکن است مهم باشند. جداکردن فوریت ها از اهمیت ها کاری نیست که مغز بتواند به تنهایی آنرا انجام دهد.
حالا چه کار باید بکنیم : از خودتان بپرسید آیا این واقعا فوری است؟ فقط بپرسید و این زمانی است که به خود می دهید تا فوریت کار خود را نمایان سازد و آن وقت است که می فهمید نه آنقدر هم فوری نیست. اما اگر بدون صرف زمان برای این سوال به صورت اتومات به کار خود فوریت بدهید به حالتی می رسید که انرژی و زمان خود را صرف کارهایی می کنید که به ظاهر فوری هستند. در صورتی که نیازی به صرف انرژی وزمان نبوده است.
10- مغز همیشه به شما می گوید که چیزی اشتباه است.
برای مغز همیشه اینطور است که اوضاع خوب نیست و اشتباهی در کار است. اما بنا به دلایلی مغز ما می خواهد کسی را برای این حالت مقصر بداند و همه تقصیرها را به گردن او بیندازد. در بیشتر موارد اگر به مغز خود گوش دهید همینطور خواهد شد و اوضاع بد پیش می رود. این نقطه ضعف خاص مغز، به این منجر می شود که مأموری را می گمارد تا به دنبال علت هر معلولی باشد. و اگر شما خود را درگیر هر چیزی که اشتباه پیش می رود بکنید، مغزتان لیبل مأمور را به پیشانی خودتان میزند آنوقت همیشه به دنبال مقصر برای تمامی آنچه که اتفاق می افتد هستید.
حالا چه کار باید بکنیم: به خود یادآور شوید گاهی برخی حوادث بدون دلیل اتفاق می افتند و هیچ باعث و بانی ندارند و کسی مقصر نیست. حتی اگر خودتان مقصر هستید به خود استراحت دهید و خود را ملامت نکنید و تمرکز بر روش درست انجام کار داشته باشید.