هیچ کس نمی تواند بگوید زندگی آسان است و هر آنچه که می خواهیم می توانیم به راحتی به دست آوریم. به نظر شما آیا همیشه همه چیز باید سخت پیش برود؟ پاسخ آن این است خیر. مسائل نباید همیشه مشکل و سخت باشد. بنابراین چرا گاهی مسائل سخت پیش می رود و از همه مهمتر چه کار کنیم که بتوانیم به آسانی جلو برویم.
- منظم نیستید.
نامنظم بودن به بهره وری آسیب می زند و در نتیجه توانایی را تحت تأثیر قرار می دهد. نامنظم بودن استرس های ناخواسته را ایجاد می کند و تمرکز را سخت می کند به همین دلیل برنامه ریزی شما به سختی جلو می رود. برای منظم بودن بهتر است در خود مهارت های نظم داشتن را تقویت کنید. همانطور که می دانید کوچک ترین قدم ها هم می تواند یک تفاوت ایجاد کند، بنابراین از کارهای کوچک شروع کنید مطمئنا شگفت زده خواهید شد وقتی می بینید که به جای صرف وقت برای پیدا کردن چیزی در میان بی نظمی اطراف تان، چقدر می توانید به راحتی کارهای خود را انجام دهید.
- چند کار را با هم انجام می دهید.
بیشتر از توان خود کار نکنید. انجام چند کار به طور همزمان باعث ناقص ماندن برنامه ریزی تان می شود. در نتیجه انگیزه تان را از دست می دهید و به جایی می رسید که حتی از انجام کوچکترین کارهایتان باز می مانید و خود را مجبور به انجام کارهایتان می کنید که این اجبار نمی تواند بهترین را برای شما ایجاد کند. بهتر است کارهایتان را اولویت بندی کنید و بعد طبق لیست جلو بروید. به این طریق، تمرکز شما حفظ می شود و در مسیر قرار می گیرید. همچنین به طور جدی یاد بگیرید که بگویید نه و یا حداقل بگویید بعدا، تا بتوانید زمان خود را به نحو احسن مدیریت کنید و از داشتن این احساس که از کجا شروع کنم در امان باشید.
- در کارتان احساس رضایت مندی ندارید.
اگر کاری را که انجام می دهید دوست نداشته باشید به جایی نمی رسید. در این حالت هیچ وقت احساس رضایتی که در جستجوی آن هستید در خود نمی کنید احساسی که لازمه برداشتن قدم های بعدی است. بنابراین اگر این احساس را ندارید بدانید شوق و شور شما در کار و جای دیگری است، به دنبال آن باشید.
- به اندازه کافی ریسک نمی کنید.
اگر مرتب بخواهید در منطقه امن و بی خطر جلو بروید هرگز متوجه دامنه توانایی های خود نمی شوید. البته به این معنی نیست که بی احتیاطی کنید و بدون تحقیق و سوال و سبک سنگین کردن مسائل به جلو بروید. این فقط به این معنی است که گاهی مجبور به ریسک کردن هستید. بنابراین اگر می دانید ارزش آن را دارد، گاهی بهتر است ریسک های کوچک کنید. زمانیکه پاداش اینگونه ریسک ها این باشد که شما را به آنچه که می خواهید نزدیکتر می کند چه ارزشی می تواند از این بالاتر باشد؟
- زیاده از حد جدی هستید.
زندگی در کل جدی نیست لحظات بسیار غمگین دارد ولی به این معنی نیست که ما همیشه در یک وضعیت ثابت سیر می کنیم. بنابراین یاد بگیرید خود را آرام کنید، بدن تان را شل کنید. کمی خوش بگذرانید و تمام مسائل جدی که شما را سنگین کرده است، حداقل برای مدتی به فراموشی بسپارید. به اینکه دیگران چه می گویند اهمیت ندهید زیرا این همان لحظه ای که دیگران آرزو دارند مثل شما باشند.
- دچار یکنواختی شده اید.
آلبرت انیشتن گفته است دیوانگی یعنی بارها و بارها یک کار را انجام بدهید ولی انتظار نتایج مختلف را داشته باشید. این دقیقا کاری است که خیلی از ما آن را انجام میدهیم. شاید رویاهای زیادی از ماجراجویی ها در سر داشته باشیم و دوست داشته باشیم کارهای بزرگی انجام بدهیم ولی از حبابی که در اطراف مان ساخته ایم خارج نمی شویم. همین دلیل کافی است که زندگی ما روتین و تکراری شود هر روز کارهای تکراری انجام می دهیم یک جور غذا می خوریم، یک مدل لباس می پوشیم و فعالیت های هر روز را تکرار می کنیم. با این اوصاف تعجبی ندارد که نمی توانیم تغییرات را ایجاد کنیم. به جای تکرار مکررات از تغییرات کوچک شروع کنید و هیجاناتی را برای خود ایجاد کنید. به طور مثال سعی کنید تلویزیون را خاموش کنید و به جای آن مهارت جدیدی را بیاموزید، سرگرمی جدیدی را برای خود ایجاد کنید. هیج کدام از این تغییرات به تنهایی شاید به نظر موثر نباشند اما تمرین ایجاد تغییرات به مرور می تواند زندگی شما را از حالت روتین خارج کند. نکته این است که اگر در جایی که دوست ندارید قرار گرفته اید بهتر است سعی کنید مسیر دیگری را انتخاب کنید.